
«سرهنگ جک اونيل» (راسل) فرماندهي يک تيم داوطلب را براي رد شدن از يک حلقه (به شکل يک دروازه ي ستاره اي در کهکشان) و گذر در تونل زمان به عهده مي گيرد. خيلي زود گروه به صحرايي در سياره اي ديگر منتقل مي شوند. صحرانشيان که شبيه مردم مصر باستان هستند سرکرده اي دارند که زندگي جاودان دارد و جسمش به طور مداوم تازه و باطراوت مي شود …

«فارست گامپ» (تام هنکس) مادرزاد دچار اختلالاتی ذهنی و جسمی است. در کورکی به طور معجزه اسایی توانایی راه رفتن را بدست می آورد اما همچنان ضریب هوشی اش بسیار از حد نرمال پایینتر است. مادرش با تلاش فراوان او را به مدرسه می فرستد. بر اساس سلسله ای از حوادث به موفقیتهایی بزرگ دست پیدا می کند. به جنگ ویتنام می رود و به عنوان قهرمانی دست پیدا می کند. و حتی عاشق می شود...

تومستون آريزونا، سال ۱۸۷۹. «وايات ارپ» (راسل) که به تازگي کار کلانتري داج سيتي را رها کرده، همراه با همسرش، برادرانش، و همسران برادرانش، وارد شهر مي شود. «وايات» تصميم دارد اسلحه را کنار بگذارد و زندگي آرامي را شروع کند، ولي با مزاحمت هاي کابوي ها و ورود «داک هاليدي» (کيلمر) ـ دوست قديم «وايات» ـ به شهر، کار به جدال در اوکي کورال مي کشد.

«استيون» (راسل) و «برايان مکافري» (بالدوين)، پسران يک آتش نشان شيکاگويي هستند که هنگام انجام وظيفه جانش را از دست داده است. «استيون» معتقد است «برايان» نمي داند که براي ماندن در اين حرفه، چه زحمت ها بايد کشيد و چه جان فشاني ها بايدکرد. «برايان» را به بخشي «بي خطر» انتقال مي دهند و مأمور مي شود به مأمور تحقيق اداره، «دانلد ريمگيل» (دنيرو) که سعي دارد از چند و چون يک سلسله آتش سوزي سر در بياورد، کمک کند...

منطقه ي ساوت بي، لس آنجلس. «ديل مکاسيک» (گيبسن)- که روزگاري قاچاقچي مواد مخدر بوده و حالا تلاش مي کند زندگي شرافتمندانه اي داشته باشد- مي پذيرد تا در مورد يک معامله ي مواد مخدر به دوست وکيلش، «اندي لنرد» (گراس) کمک کند. «رابط» آنان در اين ماجرا، «نيک فرشيا» (راسل) مأمور مخفي دايره ي مواد مخدر و دوست قديمي «مکاسيک» است، که اجازه مي دهد «مکاسيک» فرار کند...