

داستان سریال دربارهی زندگی مرد جوانی به نام شان مورفی است که در شهر کوچکی زندگی میکند. او که مبتلا به سندروم ساوانت اوتیسمی میباشد ، یک رزیدنت بخش اطفال است که با توجه به ناتوانی پیشرفتهاش ، علیرغم اینکه یک رزیدنت نابغه به شمار میرود و با مهارت به درمان اطفال میپردازد ، در زندگی دچار مشکلاتی مانند برقراری ارتباط اجتماعی میباشد. او برای اینکه بتواند یک جراح کودکان شود با تلاش خود و با کمک دوستانش بر ناتوانیهای خویش غلبه میکند و موانع را کنار میزند...

زمانی که همسر ویلسون بر اثر سرطان فوت میکند، او تنها می ماند با فرزند نوجوانش پاتریک که مبتلا به اختلال اوتیسم است. پاتریک بیش از حد وابسته به مادرش بود و حالا بدون او نمی تواند درست احساسات خود را بیان کند. همینطور که این پدر و پسر سعی میکنند با فقدان عزیز از دست رفتهشان کنار بیایند و به زندگی ادامه دهند، فشارهای روحی و جسمی آنها را در دنیای خودشان به عقب میکشاند...