
در سال ۱۹۶۷ كارگردان مشهور ژان لوک گدار فيلم چینی را توليد كرد. پوستر فیلم چيزي جز عكس زن موردعلاقه اش آن ویازمسکی که ۱۷ سال از او جوانتر بود؛ نبود. اونها اندکی قبل سر فیلمبرداری فیلم ناگهان بالتازار اثر روبرت برسون در ۱۹۶۶ با هم آشنا شدند؛ با هم شاد بودند و عاشق یکدیگر بودند و پس از مدتی ازدواج کردند. در اکران فیلم چینی با شکست مواجه شد و بازخوردهای منفی ای به خود دید و همین باعث ایجاد سوالات عمیقی برای ژان لوک گدار شد. این اتفاقات همراه با جریان می ۱۹۶۸ فرانسه شد. فیلمساز با عبور از این بحران شدیدا تغییر نمود و از یک ستاره فیلمسازی تبدیل به یک هنرمند مائوئیست شد.

یک منشی ماشین رئیسش را می دزدد و برای خوشگذرانی به جاده می زند. او به یک شهر ساحلی می رود که مطمئن هست هیچوقت آنجا نبوده، اما همه اهالی آنجا اسم او را می دانند. اما شرایط زمانی بحرانی تر می شود یک جسد در صندوق عقب ماشین پیدا می شود و او مظنون به قتلی می شود که هیچ چیز درباره اش نمی داند.