
«اليزابت» (ويدرسپون) پشت رل اتوموبيل خوابش مي برد و به شدت تصادف مي کند و به اغما مي رود. چند هفته ي بعد، مردي به نام «ديويد» (رافالو) آپارتمان «اليزابت» را اجاره مي کند ولي بلافاصله متوجه مي شود که «اليزابت» کاملا هم خانه را خالي نکرده است. جسم «اليزابت» شايد مرده باشد ولي روحش کاملا زنده است و مصرانه پا مي فشارد که آپارتمان هنوز به خودش تعلق دارد...


این سریال داستان کمدی مرد جوانی است به نام مایکل که به تازگی همسر خود را از دست داده و باید به تنهایی از پسر ۱۳ساله خود مراقبت کند. اما این تنها گوشه کوچکی از مشکلات اوست. او عضوی از یک خانواده بزرگ است که اکنون به دلیل مشکلات اقتصادی در حال از هم پاشیدن است. مایکل وضیفه دارد اعضای خانواده را در کنار یکدیگر نگه دارد اما هر یک از این اعضا به شکلی دیوانه اند. از اینجا سیر کمدی بی نظیر سریال آغاز می شود.

«جک کرو» (وودز)، سر دسته ی سرسخت و خشن یک گروه حرفه ای خون آشام کش است که از طرف کلیسا حمایت می شود. پس از شکار نه خون آشام به دست گروه، سرکرده ی قوی و بسیار خطرناک خون آشام ها، «والک» (گریفیث)، به مهمانی شبانه ی خون آشام کش ها حمله می کند و محبوبه ی «جک»، «کاترینا» (لی) را می گزد و همه ی افراد او، جز دستیارش، «مونتویا» (بالدوین) را می کشد…

داستان فیلم در دهه ۱۹۵۰ در لس آنجلس اتفاق می افتد، روایت سه پلیس لس آنجلس که در گیر ماجرای قتلی در کافه نایت اوول می شوند. ماجرا به جرایم سازمان یافته، فحشا، مواد مخدر و فساد سیاسی گسترش می یابد. عنوان داستان، محرمانه، به مجله رسوایی بر می گردد که بصورت تخیلی در ۱۹۵۰ با عنوان هاش-هاش منتشر می شده.