
داستان این فیلم در قرن نوزدهم میلادی و در کشور ایرلند اتفاق می افتد. آلبرت نوبز زنی است که بدلیل شرایط نامناسب موجود برای زنان در آن زمان، وانمود به مرد بودن می کند و در یک هتل بعنوان پیشخدمت مشغول به کار است، تا اینکه او با یک مرد نقاش خوش قیافه آشنا می شود و تصمیم میگیرد از دروغی که یک عمر با آن زندگی کرده، بگریزد.

داستان فیلم در سال ۱۸۱۸ در لندن اتفاق می افتد.جایی که جان کیت شاعر جوان انگلیسی عاشق دخترک همسایه ی منزلش فانی براون می شود. این دو روز به روز بر شدت علاقه اشان بر یکدیگر افزوده می شود .اما مشکلاتی نيز در این بین وجود دارد و آن بیماری لاعلاجی است که شاعر جوان به آن مبتلا است و درمانی ندارد و به زودی خواهد مرد. این بیماری موجب می شود تا خانواده ی دخترک نگران آینده ی دخترشان باشند و از او می خواهند که به عشقش با جان خاتمه دهد اما رابطه ی بین این دو بسیار عمیق است...

شان ۲۹ سال دارد و یک زندگی کسل کننده را ازسرمی گذراند. لیز، نامزدش وی را ترک کرده و مادرش با مردی ازدواج کرده که وی او را دوست ندارد. او با اد، دوست وفادارش زندگی می کند. شان می خواهد زندگیش را درست کند تا لیز را بازگرداند. ناگهان مردگان از گور برمی خیزند و مثل زامبیها شروع می کنند به آدم خواری. شان با کمک اد برای نجات مادرش و لیز می شتابد.