
داستان به زندگی سنفال، زنی متأهل و مادر یک دختر دو ساله میپردازد که در تلاش است به عنوان یک مدل و بازیگر موفق شود. در دوران تاریک مککارتی، او و خانوادهاش ایالات متحده را ترک میکنند و به امید آرامش و آزادی به فرانسه سفر میکنند. در آنجا، برای مدت کوتاهی طعم شادی و رهایی را میچشند...

پرفسور لانگدون متخصص نمادشناسی متهم پرونده قتل رئیس موزه ی لوور میشود که به درخواست نوهی مقتول به دنبال کشف قاتل و رمزی که برای آنها گذاشته میشوند. در این میان گروهی از تندروهای مسیحی قصد از بین بردن افراد دیر صهیون و نابودی رازی هستند که پایه ی کلیسا را متزلزل میکند که موفق نمیشوند و این راز که در آخر فیلم توسط پرفسور کشف میشود، همچنان باقی میماند و وفادارن آن همچنان این راز را حفظ میکنند …

«گزاويه» (دوري)، دانشجوي فرانسوي رشته ي اقتصاد، به شرط ياد گرفتن زبان اسپانيايي، به کار و موقعيت خوبي دست خواهد يافت، «گزاويه» که مصمم است اين فرصت را از دست ندهد، با وجود شک و ترديدهاي نامزدش «مارتين» (توتو)، در کلاس زباني در بارسلون ثبت نام مي کند. او در اين شهر بيگانه به «آن - سوفي» (گودرش) - يک دختر فرانسوي ديگر- علاقه پيدا مي کند...