
"وودرو ترواسمیت" که پس از ابتلا به تب یونجه از نیروی دریایی مرخص می شود، احساش شکست کرده و به زادگاه خود باز نمی گردد. او در میان غم و اندوه، با گروهی تفنگدار آشنا می شود که او را تشویق می کنند به خانه بازگردد و به مادرش بگوید در جنگ مجروح شده و با سربلندی به خانه بازگشته است...

« هايدريش » ( تفاردوفسكى ) ، حامى و نمايندهى رايش در چكسلواكى و فرماندار انتصابى پراك به دست يكى از اعضاى نيروى مقاومت چك ، « اسووبودا » ( دانلوى ) ، ترور مىشود. حالا نازىها سخت در پى انتقامند و گشتاپو با دستگيرى صدها تن از شهروندان بىگناه ، تهديد مىكند كه اگر قاتل تسليم نشود ، آنان را يك به يك خواهد كشت.

در سالهاى جنگ جهانى اول در كشور تومانیا، سربازى به نام « چارلى » ( چاپلین ) بر اثر سانحه ى سقوط هواپیما حافظه اش را از دست میدهد. او وقتى چشم باز میكند خود را در یك آسایشگاه روانى میابد و پس از مدتى كه طى آن حاكمیت كشور به دست دیكتاتورى به نام « هینكل » ( چاپلین ) افتاده، از آن جا مرخص میشود...