
این فیلم داستان زندگی یک سرباز آمریکایی به نام «جان کارتر» است که به شکلی تصادفی سر از سیاره مریخ در می آورد، و در آنجا جهانی باشکوه و قابل سکونت را پیدا می کند که موجوداتی به بلندی ۱۲ فوت در آن زندگی می کنند. پس از گریختن از چنگ این موجودات، کارتر با شاهزاده خانمی مواجه می شود که به دنبال یک ناجی برای سرزمین اش است...

«جيمز باند» (برازنان) پس از مأموريت ظاهرا ناموفقي که در کره ي شمالي داشته و تحمل چهارده ماه شکنجه و بازجويي، در حالي آزاد مي شود که او را مهره ي سوخته تلقي مي کنند. اما «باند» وارد عمل مي شود تا جايگاه از دست رفته را دوباره به چنگ بياورد. سرانجام نيز پي گيري هايش اوم را به «گوستاو گريوز» (استيونز) مي رساند. «گريوز» تاجر الماسي است که اختراعي جديد به نام ماهواره ي ايکاروس را در اختيار دارد. ايکاروس مي تواند ستون نور و انرژي ويران گرش را به هر سوي زمين که بخواهند، هدايت کند.

"لیلی برت" که در اوج موفقیت اجتماعی خود قرار دارد متوجه می شود توجه و حسادتی که زیبایی و جذابیتش به دنبال دارد بسیار خطرناک است. او که بین قلب و عقل خود گرفتار شده است به نظر می رسد در موقعیتهای سخت تصمیمات درستی می گیرد. او در جستجوی همسری ثروتمند بوده و شانس بدست آوردن مردی که همیشه دوست داشته را از دست می دهد...