"فرانک هارت" انسانی حریص است.او از زنانی که برایش کار می کنند سوءاستفاده می کند.وقتی سه دستیارش موفق می شوند او را در خانه اش گیر بیاندازند،تصور می کنند کنترل همه چیز را به دست گرفته اند اما...
«بن براداک» (هافمن) که تازه فارغ التحصيل شده است، هنوز براي آينده ي خود تصميم جدي نگرفته است. خيلي زود «خانم رابينسن» (بنکرافت)، همسر دوست پدرش، به او علاقه مند مي شود و سعي مي کند او را فریب دهد...
تونی رم که قبلاً پلیس بوده اکنون تبدیل به یک کارآگاه در شهر میامی شده است. او ماموریت داشت در ازای ۲۰۰ دلار دختر جوانی را نزد خانواده اش بازگرداند. ماموریت او موفقیت آمیز بود، اما دختر جوان سنجاق الماس گران قیمتش را گم کرده بود و...
پس از سلسله سوءتفاهماتی، مدیر یک موسسه تحقیقات فضایی به دوست دخترش مشکوک می شود که ممکن است او جاسوس روسیه باشد...
"آرتور همیلتون" بانکداری میانسال پس از تماس دوست قدیمی اش "چارلی" فرصت این را بدست می آورد که یک زندگی جدید را آغاز کند. تنها مشکل این است که "چارلی" باید مرده باشد. او در نهایت به شرکتی معرفی می شود که مرگ انسانها را جعل کرده و یک زندگی کاملا جدید برای آنها می سازد...
دختر نابینا و بدون تحصیلات با مردی سیاه پوست دوست می شود.مرد تصمیم می گیرد به او کمک کند تا از زندگی سختش در خانه فرار کند و ...
یک جادوگر جوان به نام سامانتا با یک فانی به نام «دارن» آشنا می‌شود و با او ازدواج می‌کند. او سعی می‌کند که از قدرت‌های جادوییش استفاده نکند و مانند سایر زن‌ها خود کارهایش را انجام دهد. این در حالی است که خانوادهٔ جادوگرش از این وصلت راضی نبوده زیرا دارن جادوگر نیست و مدام در زندگی آن دو دخالت می‌کنند.
"جری رایان" پس از درخواست طلاق همسرش، کار خود در نبراسکا را رها کرده و به نیویورک می رود. او با رقاصی به نام "گیتل موسکا" آشنا شده و...
وقتی "مگ ویلر"، یک دختر جوان و ساده لوح برای پیدا کردن همسری مناسب به شهر می رود، در شرکت بازاریابی که توسط دو برادر "مایلز" و "ایوان" مشغول بکار می شود. او "مایلز" را متقاعد می کند که همسر مناسبی برای اوست و...