
در سال ۱۹۳۷در چین، در طول جنگ دوم چین و ژاپن، متصدی کار کفن و دفن، «جان» (کریستین بیل) به یک کلیسای کاتولیک در نانجینگ می رود، تا یک کشیش را برای دفن آماده کند. به محض ورود می بیند که خودش تنهاست بزرگسال در میان یک گروهی از دانش آموزان دختر صومعه ها و روسپی هایی که از یک فاحشه خانه در این نزدیکی هستند می باشند. در هنگام حمله ژاپنی ها او از این دو گروه در مقابل وحشت حاکم محافظت می کند و به معنای واقعی فداکاری و افتخار پی می برد.

داستان فیلم در سال ۱۸۱۸ در لندن اتفاق می افتد.جایی که جان کیت شاعر جوان انگلیسی عاشق دخترک همسایه ی منزلش فانی براون می شود. این دو روز به روز بر شدت علاقه اشان بر یکدیگر افزوده می شود .اما مشکلاتی نيز در این بین وجود دارد و آن بیماری لاعلاجی است که شاعر جوان به آن مبتلا است و درمانی ندارد و به زودی خواهد مرد. این بیماری موجب می شود تا خانواده ی دخترک نگران آینده ی دخترشان باشند و از او می خواهند که به عشقش با جان خاتمه دهد اما رابطه ی بین این دو بسیار عمیق است...

«لارس» جوانی دست و پا چلفتی، مومن و به شدت خجالتی است که در شهر کوچکی زندگی می کند. او سرانجام موفق می شود دختر رویاهایش را به خانهای که در آن به همراه برادر و زن برادرش زندگی می کند، بیاورد. تنها مشکل اینجاست که این دختر واقعی نیست، بلکه عروسک پلاستیکی است که لارس آن را از روی اینترنت خریداری کرده است...