
ودات که کنجکاو در مورد رابطه مردم با مرگ است، یک روانشناس است که آزمایشی را طراحی می کند تا رفتارهای شش شرکت کننده را دنبال کند که به آنها اطلاع داده می شود که در همان روز خواهند مرد. هر شش شرکت کننده به طور منحصر به فردی به این اطلاعات واکنش نشان می دهند و سعی می کنند با مرگ نابهنگام خود کنار بیایند.


خانواده Servet به دلایل خانوادگی از اسکی شهیر به استانبول نقل مکان می کنند و خود را در محیطی کاملا متفاوت می بینند. همانطور که دوقلوهای Kerem و Ece سعی می کنند با محیط در کالج خصوصی که تازه شروع کرده اند ترکیب شوند، با افراد کاملاً متفاوتی ملاقات خواهند کرد. در حالی که گام به گام با دردهای رشدی مسیر بزرگسالی را طی می کنند، به سفری طولانی به نام جوانی می روند که در آن خود را در حالی که پراکنده از اشتباهات و هیجانات عشق اول هستند، کشف می کنند. همانطور که دوقلوها با دردهای رو به رشد آزمایش می شوند. ، رویارویی پدرشان هارون و پدرش که ۲۵ سال است ندیده است، کل خانواده را به چالش می کشد. از سوی دیگر، مادر آنها بلیز قرار است وارد دوره جدیدی شود که در آن خود را کشف خواهد کرد. وقتی آسف و آیلا بعد از ۲۵ سال با پسر و نوههایشان زیر یک سقف زندگی میکنند، درگیریهایشان باعث میشود بفهمند که رشد و بلوغ در طول زندگی گسترش مییابد.

در سال ۱۹۳۹ ، داوود معدنچی در شهرکی از شهرک های شهر زونگولداک با خواهران و برادران و والدین خود زندگی متوسطی را سپری میکرد. صاحب معدن مرد ثروتمندی به نام پاشازاده مالک خان است. در یک روز بارانی، همونطور که انتظار میرفت آقای مالک به هشدارها توجه نکرد و اتفاق پیش بینی شده رخ داد و معدن فرو ریخت. پس از این اتفاق داوود تصمیم می گیرد علیه نظام حاکم بر معدن اعتراض کند. در پی این حرکت داوود، مالک خان به داوود پیشنهاد غیرمنتظره ای میدهد. گلفم، دختر مالک خان به دور از واقعیت های زندگی بزرگ شده است. وی به مرور زمان شیفته ی داوود که در ابتدا بعنوان یک مرد عاصی، حرف گوش نکن و حتی لات و بی ادب میدید، میشود. از طرفی جناب ملک در نظر دارد دخترش گلفم، با یک معدن دار ثروتمند به نام علی گلیک ازدواج کند.