
داستان فیلم که برگرفته از یک رویداد واقعیست، درباره اتفاقات سال ۱۹۵۰ است که طی آن و در یک مسابقه فوتبال، ایالات متحده آمریکا با نتیجه ۱-۰ تیم ملی انگلستان را در شهر بلو هوریزنته در کشور برزیل شکست میدهد. ذکر شود که تا به حال تیم ملی ایالات متحده آمریکا قهرمان جام جهانی فوتبال نشده است و این فیلم درباره پاره ای از نظرات مردم درباره تیم ملی آن زمان است...

«سارا» آرزوی ستاره شدن در رقص باله را دارد، اما با مرگ ناگهانی مادرش تمام برنامه هایش بهم میخورد. او به همراه پدرش به محله سیاه پوست ها در طرف دیگر شهر نقل مکان و در مدرسه ای جدید شروع به تحصیل می کند. او که از معدود دانش آموزان سفید پوست آنجا است، با دختری بنام «کنیل» دوست شده و پس از مدتی با برادر او آشنا می شود...

"لیلی برت" که در اوج موفقیت اجتماعی خود قرار دارد متوجه می شود توجه و حسادتی که زیبایی و جذابیتش به دنبال دارد بسیار خطرناک است. او که بین قلب و عقل خود گرفتار شده است به نظر می رسد در موقعیتهای سخت تصمیمات درستی می گیرد. او در جستجوی همسری ثروتمند بوده و شانس بدست آوردن مردی که همیشه دوست داشته را از دست می دهد...


سريال به يکي از زندانهاي خيلي پيشرفته که سيستم امنيتي قوي داره مربوط ميشه. داستان سریال به فرار زنداني ها مربوط نیست و بيشتر به اتفاقات داخل زندان و ارتباط پرداخته میشه. اين زندان با ديگر زندانها فرق داره چراکه داراي يک قسمتي است بنام E-city که در اين محوطه زندانيان آزادند ولي هر حرکت آنها توسط نگهبان ها کنترل ميشه.

«لورنزو» (پاتریک)، «مايکل» (پیت)، «جان» (الدارد) و «تامي»، چهار دوست نوجوان ساکن محله ي «هلز کيچن» نيويورک که به طور اتفاقي باعث آسیب دیدن یک پیرمرد شده اند، به دارالتأديب فرستاده مي شوند. نگهبانان دارالتأديب، از جمله «شان نوکز» (بيکن) آنان را مورد ضرب و شتم و آزار و اذيت قرار مي دهند. ۱۳ سال بعد آن ها فرصتی پیدا می کنند تا از این نگهبانان انتقام بگیرند...