
زمانی که "جی" ۲۴ ساله پس از گذراندن دورهی حبسش در زندان به جرم کُشتن مادرش، آزاد می شود، به خانهی دوران کودکی اش در شهر کوچک ریجیکرست بازمیگردد. او که انگیزهی ماندن ندارد بهمراه برادرش عازم سفری به سمت درهی مرگ می شود، اما در عوض آنها سر از یک بیابان خشک و بی آب و علف در می آورند...


داستان سریال درباره پسری به اسم رایان (Elijah Wood) هست که از کارش که وکالت باشه بیرون انداخته شده و الان خیلی افسرده است رایان یه شب تصمیم می گیره خودکشی کنه و یه عالمه قرص می خوره اما حالا از شانس بد یا خوبش نمی میره اما از صبح همون روز سگ همسایه اش رو در هیبت یه ادم می بینه و خیال می کنه که توهم زده حالا این سگه که اسمش ویلفرد هست و از قضا حیوون(ادم) بسیار بددهنی هم هست می خواد به رایان زندگی رو یاد بده …

دن ساندرز با خانواده اش به بیرون از شهر، کنار جنگل می روند تا طبق دستور رئیس محله مسکونی آنجا را توسعه دهد. از طرف دیگر دن تحت فشار خانواده اش است تا به شهر خود بازگردند. اما انگار فشارهای دن تمامی ندارد. سرانجام حیوانات جنگل به رهبری یک راکون قیام می کنند تا از جنگل خود دفاع کنند...