
“برت” از دوران کودکی عاشق اسلحه بوده. پس از ترک ارتش به همراه دوستانش به یک کارناوال می رود، جایی که با “آنی” دختری بینظیر که به اندازه او عاشق اسلحه است آشنا می شود. آن دو با هم ازدواج می کنند اما “آنی” با وضعیت مالیشان کنار نمی آید. آنها دست به چند سرقت می زنند و “برت” طبیعت واقعی زنی که دوست داشته را می بیند...

در بحبوحه جنگهاى داخلى امريكا .« مايك مكوم » ( فلين ) را ، به رغم شجاعتهايش ، از ارتش شمالى ها بيرون مىاندازند و او هم آرام آرام به كارهاى خلاف روى مىآورد . تا اين كه به نوادا مىرود و پس از راه انداختن قمارخانهاى بزرگ با مردى به نام « استنلى مور » ( بنت ) در معدن نقره ى او شريك مى شود .

«آلیسشا هیوبرمن» ( برگمن ) دختر یک جاسوس نازى دستگیر و محکوم شده، به «دولین» ( گرانت )، مأمور مخفى امریکایى دل میبازد. دولین، آلیشا را به کمک میطلبد و او هم میپذیرد تا نقش عنصر نفوذى در تشکیلات دشمن را بازى کند و با «الکساندر سباستیان» ( رینز ) مأمور نازى رابطه برقرار کند...