در میانه های شب، معاون "فیلیپه دوبای" دوست قدیمی خود "خاویر مارچل" را با اخبار نگران کننده ای از خواب بیدار می کند، او "سرانو"، قاچاقچی بزرگی که ارتباطات زیادی با مقامات دارد را به قتل رسانده است...
“آنتوان مرچل” قصد مسافرت برای استراحت و حمام افتاب کنار دریا را دارد.او با ماشین خود حرکت می کند که ناگهان به ماشین فردی که صاحب یک شرکت است (لوئی دوفونس) تصادف می کند و ماشین”انتوان” به طور کلی تخریب می شود و ...
«آنتوان» ( لئو ) که از والدین، به خصوص مادرش ( موریه ) بی توجهى میبیند، به جاى مدرسه با دوستش، « رنه » ( اوفاى ) به گردش مى رود. او به دلیل دزدیدن یک ماشین تحریر به دارالتأدیب فرستاده مى شود...