
آندرا ساچز روزنامه نگار ساده ای است که به تازگی فارق التحصیل شده است.او به عنوان دستیار دوم میراندا پرایستلی مدیر اجرایی بی رحم و جدی یک مجله مد استخدام می شود. رویای آندرا تبدیل شدن به یک رونامه نگار ماهر و روبرو شدن با چالش در شغل حرفه اش است .دستیار اول میراندا توصیه هایی درباره طرز رفتارش به میراندا می کند...

يک مجري تلويزيوني به نام «جوانا ابرهارت» (کيدمن) و شوهرش، «والتر کرزبي» (برادريک)، به حومه ي آرام و بي سروصداي استپفورد نقل مکان مي کنند. پس از چندي «جوانا» که استپفورد را زيادي آرام و شسته رفته يافته، از رفتار برده وار و در عين حال، ظاهرا شاد و رضامندانه ي زنان آن جامعه ي کوچک يکه مي خورد. در اين ميان تنها مورد استثنايي، «بابي مارکوويتس» (ميدلر)، نويسنده اي پر شور است...

گروهي از تفنگداران ارتش ايالات متحده به رهبري ژنرال هومل (اد هريس) براي رسيدن به اهداف و خواسته هايشان گروهي از بازديدكنندگان آلكاتراز را در همانجا به گروگان ميگيرند و تهديد ميكنند كه از سلاح هاي ميكروبيولوژيكي بر عليه مردم استفاده خواهند كرد. در اين بين پليس قصد دارد با كمك دكتر گودسپيد (كيج) و زنداني باسابقه اي چون ميسون (كانري) كه بارها از آلكاتراز فرار كرده، بتواند بر توطئه هاي آن ها فائق آيد...