
فیلم درباره پسری به نام "الک" است که با پدرش در حال مسافرت با کشتی هستند. در آن کشتی اسبی با نژاد عربی وجود دارد که پسر را مجذوب خود کرده است. کشتی به صورت غم انگیزی غرق می شود و تنها پسر و اسب در جزیره ای زنده میمانند. بعد از نجات یافتن پسر و اسب و برگشت به خانه الک با کمک یک مربی اسب را برای مسابقات آماده می کنند و...

در بحبوحه جنگهاى داخلى امريكا .« مايك مكوم » ( فلين ) را ، به رغم شجاعتهايش ، از ارتش شمالى ها بيرون مىاندازند و او هم آرام آرام به كارهاى خلاف روى مىآورد . تا اين كه به نوادا مىرود و پس از راه انداختن قمارخانهاى بزرگ با مردى به نام « استنلى مور » ( بنت ) در معدن نقره ى او شريك مى شود .

« والتر نف » ( مک موراى ) زخمى وارد دفتر کارش میشود و خطاب به دستگاه ضبط صدا ماجراى خود را تعریف میکند : این که چطور به عنوان مأمور بیمه به خانه ى آقاى « دیتریکس » رفت و به خانم خانه ، « فیلیس » ( استانویک ) دل باخت ، طورى که قبول کرد در نقشه ى قتل شوهر ثروتمندش و تصاحب حق بیمه با او همدستى کند...

دختر جوانى به نام « چارلى » ( رايت ) علاقه ى بسيارى به دايى اش ( كاتن ) دارد كه او هم « چارلى » ناميده مى شود. دخترك كه رابطه اى پراحساس و عاطفى با دايى دارد به رفتارش مشكوك مى شود و خيلى زود با كمك كارآگاهى خصوصى ( كئرى )، در مى يابد كه او همان قاتل بى رحم زنان بيوه است كه پليس مدتهاست در جست و جوى او است.