
سيستم راهنماي يکي از ايستگاه هاي فضايي روسي از کار مي افتد و احتمال مي رود که در عرض چند هفته به کره ي زمين سقوط کند. اين سيستم شباهت هايي با يکي ازاسکاي لب هايي دارد که سال ها پيش «فرانک کوروين» (ايست وود) طراحي کرده، بنابراين «باب گرسن»، رئيس «ناسا» از «کوروين» مي خواهد کمکش کند. «کوروين» نيز به اين شرط مي پذيرد که اجازه دهند خودش هم راه سه خلبان قديمي ديگر به فضا بروند تا کار تعمير را انجام دهند...

استیو اورت (ایست وود)، گزارش گر پا به سن گذاشته، پس از اخراج از نیویورک تایمز به ساحل غربی اقیانوس آرام در امریکا نقل مکان می کند. او به کمک دوست قدیمی اش، آلن مان (وودز)، سر دبیر روزنامه ی اوکلند تریبیون کاری پیدا می کند. اما این تمام مشکلات او را حل نمی کند. تا این که از او خواسته می شود آخرین مصاحبه را با یک قاتل محکوم به مرگ به نام فرانک بیچم (واشینگتن) انجام دهد…

تابستان سال ۱۹۶۵. «رابرت کينکيد» (ايست وود)، عکاس مجله ي «نشنال جيوگرافيک» مأمور شده تا از «پل هاي مديسن کانتي» عکس بگيرد. هنگامي که شوهر و بچه هاي «فرانچسکا جانسن» (استريپ) براي شرکت در بازار مکاره به آيووا رفته اند، «رابرت» با «فرانچسکا» آشنا مي شود و رابطه اي چهار روزه را با او برقرار مي کند.

دالاس کانتي، هالووين سال ۱۹۶۳. حول و حوش سفر مرگ «کندي» به تکزاس، يک زنداني فراري به نام «بوچ» (کاستنر)، پسر بچه اي به نام «فيليپ» (لاودر) را به گروگان مي گيرد. اما خيلي زود رابطه اي نزديک ميان اين دو شکل مي گيرد، اما این در حالی است که یک کلانتر پر افتخار (ایستوود) به همراه گروهش به دنبال این فراری هستند...

وايومينگ، سال ۱۸۸۰. گاوچران مستي، خيابان گردي را زخمي مي کند. «داگت» (هاکمن)، کلانتر مستبد شهر، گاوچران و دوستش را بدون مجازات رها مي کند. زن و چند تن از همکارانش هزار دلار جمع مي کنند تا به عنوان جايزه به کساني بدهند که بتوانند آن دو را مجازات کنند. «اسکوفيلد کيد» جوان (وولوت) نيز سراغ «ويليام ماني» (ايست وود)، خلافکار سابق مي رود تا بتواند با کمک هم جايزه را به دست بياورند.