سریال ۶ فوت زیر زمین ، سریالیست درباره مرگ و مفهوم مرگ و ارتباط بازماندگان با از دست رفته گانشان. ما از یک طرف با روابط این خانواده از هم ریخته مواجه هستیم و از طرفی با حرفه ناشناخته آنها که شامل مراحل مختلف کفن و دفن می شود. از طرفی با دنیای غم زده اطرافیان این مردگان آشنا می شویم که چقدر برای آنها دردآور ولی برای خانواده سریال ما خالی از هر گونه حس است. گاهی زنده ها از مردگان بی احساس تر می شوند...
سریال ۶ فوت زیر زمین ، سریالیست درباره مرگ و مفهوم مرگ و ارتباط بازماندگان با از دست رفته گانشان. ما از یک طرف با روابط این خانواده از هم ریخته مواجه هستیم و از طرفی با حرفه ناشناخته آنها که شامل مراحل مختلف کفن و دفن می شود. از طرفی با دنیای غم زده اطرافیان این مردگان آشنا می شویم که چقدر برای آنها دردآور ولی برای خانواده سریال ما خالی از هر گونه حس است. گاهی زنده ها از مردگان بی احساس تر می شوند...
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
تمام ژانر های مربوط به این اثر:
دیدگاه کاربران نمایش تمام دیدگاه ها
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
یکی از سریال هایه که هرکس باید تو عمرش یه بار ببینش ، مثه بقیه سریالا نیست که بخواد مثلن یکیو بکشه بعد همه شوک بشنو از این کلیشه ها ، آخر سریال انقد این مرگو بهت نزدیک میکنه که متحیر میشی که یه سریال چقد میشه تاثیر خوب داشته باشه و نگاهتو به زندگی عوض کنه ، یه شعر از مولانارو آخرای سریال میگه که یه جورایی بیان کننده روال کلی کل سریال هست !
مرگ ما هست عروسی ابد
سر آن چیست هو الله احد
شمس تفریق شد از روزنه ها
بسته شد روزنه ها رفت عدد
آن عددها که در انگور بود
نیست در شیره کز انگور چکد
هر کسی زنده ست به نورالله
مرگ این روح مر او راست مدد
بد مگو نیک مگو ایشان را
که گذشتند ز نیکو و ز بد
دیده در حق نه و نادیده مگو
تا که در دیده دگر دیده نهد
شاهکار بی نظیر Alan Ball و قوی ترین ساخته شبکه HBO و یکی از ۵ سریال برتر تاریخ ...
درام ناب و سنگین
بازی های بیش از حد فوق العاده
دقایق پایانی قسمت آخر با موسیقی فوق العاده Breathe Me از Sia من رو به معنای واقعی پودر کرد !
این سریال به زیبا ترین شکل ممکن به من یاد آوری کرد که هر چیزی و هر کسی که باشیم در نهایت جای ما شش فوت زیر زمین خواهد بود و راه فراری نیست و بالاخره باید با مرگ رو به رو شد ...
با خیلی از سریال ها زندگی کردم ، اما با دیدن Six Feet Under مرگ رو تجربه کردم ...
بدون ذره ای شک ۱۰ از ۱۰
من به خاطر مایکل سی هال این سریالو شروع کردم ،در کل سریال مثل فیلم هایی که زندگی ساده رو به تصویر می کشن و کلی جایزه می گیرن، قشنگی این سریال اینه که در هیچ چیزی اغراق نمی کنن و شخصیتهای واقعی با همه زشتی هاش نشون میدن ، قهرمان نداره و اگر هم کسی خودشو فدای خانواده کرده از خانواده همونقدر انتظار داره
،کمی هم پوچی این دنیارو نشون می ده که همه می میرند، و هر چه سختی بکشی و دیگرانو خودتو اذیت کنی آخرش می میری مخصوصا آخرین قسمت اینو خوب نشون میده
و در آخر طنز این سریال اینه که این خانواده که هر روز مرگ می بینند ولی نمی تونن ببیند که باید مثل پدرشون که فلش بک هایی از زندگیش نشون میده از زندگی کوتاه لذت ببرند
از وقتی فهمیدم مایکل سی هال نقش یه همجنسبازو تو این فیلم داشته ازش بدم اومده .
از طرفِ راهِ ندیده ها ، سرزمینی به اسم کشف
توان پذیرش یه صدا ، حتی مخالفِ عقیده ها
از طرفِ شکافِ لایه ها ، اوجِ حضورم توو عمق عبورت
توو لمسِ پدیده هاست
از طرفِ کفه یِ برابر ، تا میونِ خنده ها نمیری
از طرف لبی پاره خط گون ، تا گوشاتو از رو صدا نگیری
از سمت جرئت حملِ قامت ، بیدارِ شبونه یِ امانت
از سمتِ چیزی به اسم حقیقت ، آخرین دیوارِ بی ضمانت
من اون فصلِ سردم وقتِ تعویض لباساته ، قیچی باغبون هم زمانی که وقتِ هَرَس تَبَرگاته
از طرفِ نیمه هایِ خالی ، نقشه یِ فرداهایِ خیالی
از طرف درخت های بی برگ ، پایانِ محضِ نونهالی
از طرفِ جنون بارِ ضایعت ، شروع بیماری تا سِرایت
زخم شکنجه ای به اسم دنیا ، از سمتِ تجربه تا روایت
واسه یِ تو دلسرد ، بادِ دوره گرد
منو قبولم کن ، این منَم مرگ
منم آخرین ثانیه ، آخرین هُرم گلویی که باقیه
تویی آخرین حسِ پایانِ وزن ، منم آخرین قافیه
رفتی میونِ دفتر ، خط کِشی نفس گیر بود
نظمو زیر و رو کردی ، روندَنِت توو حاشیه
کوچیک شد خونت ، اما جَهانِت نه
یه زندگیِ دوبارست ، اون شعری که ازت باقیه
گردید به قدّ دستات ، پنجه هاتو توو خاک
جوونه از مشتت ریخت ، وقتی دستاتو وا کردم
توو خاکِ حاصل خیزِ نبودنت که جایِ رشد بود
جشنِ آبیاریِ بودنتو خاطره هات به پا کردن
کِشیدی دست از زنجیر ، این اعتیادو لِه کردی
انزواهایِ پاکیت ، بلند من رو صدا کردن
هر چی از حقیقت دیدی ، صمیمی تر شدی با من
تا صفحه یِ بودنت رو با دستام تا کردم
منم آخرین لحظه ای که توو قامتی ، منم آخرین رنگی که رو شهامتی
آغازِ حالِت رو توو پایانِت انشاء کردم ، زنجیرتو وا کردی دستامو به روت وا کردم
حقیقت شکست بود ، خَم شدم توو زندگی
درِ زندانِ ندیدن رو رویِ دیدنت وا کردن
پایِ برگه یِ حقیقت رو که شکست بود و بس
با دستِ پُر از بویِ پارکی زنجیرت امضاء کردم
#نگار
#مرگ
#علی سورنا
این سریالو ببینید دوستان ، حتما ببینید.
تاریک، تلخ ولی نه خالی از امید، درست مثل زندگی.
این سریال واقعا بدون تاریخ مصرفه و قطعا در برابر هر سریال دیگه ای جاودانه میمونه....
و بعد از مدتی دیدن این سریال به پایان رسید...
این سریال را باید آرام دید و بی شتاب مانند زندگی که با وقت و حوصله می رود بی عجله
گرچه همراه شد با مشغله های زندگی اما در این مدت هیچ فیلم ندیدم و اگر مجالی بود به دیدن این سریال گذشت
موضوع سریال، مرگ است
از دیدن اسمش این موضوع را به ما میفهماند که با چه جیزی روبرو هستیم
۶ فوت زیر زمین یه به قول ما یک وجب خاک
عاقبت همه ما و نصیبمان پس از پایان حیات.
چه موضوعی مرموزتر و اسرارآمیزتر از مرگ در زندگی سراغ داریم؟
جایی منتهای تاریکی
راهی بی بازگشت که کسی را نه یارای بازگشت از آن است و تاکنون هم کسی خبری آورده است.
سازنده اصلی فیلم آلن بال است که در اثر مرگ یکی از عزیزانش چنان متاثر شد که تصمیم به ساخت این سریال گرفت.
جهانی کوچک است در یک خانه.به مانند یک شهر بزرگ که قبرستانش در کنار محل زندگی مردم است.یک خانه کفن و دفن.در قسمتی از آن همیشه مراسم عزاداری و ختم است و در طبقه بالا زندگی در جریان است..
هر قسمت آن با یک مرگ آغاز میشود.
آیا روزی در تاریخ بوده است که بی مرگ کسی باشد؟...
این سریال تقریبا هر نوع رابطه ایی را پوشش میدهد از پدر و پسر تا برادر و برادر و خواهر و برادر و رابطه های عاشقانه از همه نوع از جوان و پیر و خواهر و برادر و تا همجنسگرا.
به همه جنبه های مرگ میپردازد.
بازی بازیگران خوب است و باورپذیر.تمامی شخصیتها خاکستریند و به مانند زندگی عادی.هیچ فرد قهرمان یا ضدقهرمان در سریال نیست.به مانند این است که زندگی عادی را از گوشه ایی به نظاره نشسته باشی.
به تدریج شاید به دلیل عوض شدن کارگردانها و طولانی شدن زمان ساخت،زبان و فضای سریال عوض میشود.در فصل سهو چهار سریال افت میکند و از عمق مفاهیم آن کاسته میشود.
نکات زیادی در آن نهفته است که باید دید و لمس کرد.
اما در آخر تو را با سیل زیادی از سوال و غم تنها میگذارد.
انتخاب شعر مولوی یا به قول آنان رومی در قسمت آخر نشان از تحقیق نویسنده در باب مرگ دارد چرا که شاید کسی بهتر از ملای رومی به این مفهوم نپرداخته باشد.
او شعر بسیار دارد در باب مرگ اما این شعر در عین بیان مرگ مهمترینمبانی عرفانی مولوی رو بیان میکند.
یکی شدن با حق.مرگ دریچه ای است برای رها شدن از تعدد و رسیدن به توحید و یکی شدن.
شمس تفریق شد از روزنه ها
بسته شد روزنه ها رفت عدد
آن عددها که در انگور بود
نیست در شیره کز انگور چکد
گذشتن از تفریق و عدد.مثل انگور که به هنگام خام بودن خوشه ایست پرتعداد اما هنگام گرفتن جانش دیگر همه شیره است و بی عدد و تعداد.
گذشتن از کثرت و رسیدن به وحدت.
گذشتن از دوگانگی جسم و جان و رسیدن به دنیای بی مرز و یکی شدن.و این راه میسر نیست جز با گذشتن از منیت.تا از خود نگذری به خدای نرسی.
انجذاب در حق و انقطاع از غیر.
دیده در حق نه و نادیده مگو
تا که در دیده دگر دیده نهد
و در نهایت اگر به اینجا برسی دیده ات دیده حق خواهد شد و با آن حقایق را خواهی دید.
اشاره دارد به حدیث قدسی که هر که در راه من پای بگذارد من دست و پا و چشم و گوش او خواهم بود و با من به حقایق مینگرد.
و چه انتخاب بجایی بود این شعر.
به هر حال این سریال از فرهنگ آمریکایی به ماجرا نگاه میکند و با دید شرقی ما تفاوت دارد.در آن سکس به وفور هست و همجنسگرایی در بعضی فصلها تم غالب.این را گفتم تا ماجرا را بدانید که همه چیز بر مدار عرفان و معنویت نیست.نکات روانشناسی جالبی دارد و با حساب و کتاب است.
ببینید و اگر دوست داشتید نظر بگذارید.