«جرجز» و «آنه» در هشتاد سالگی با هم زندگی می کنند. هردوی آن ها معلم موسیقی بازنشسته هستند. دخترشان هم که موسیقی ساز است، به همراه خانواده اش در خارج از کشور زندگی می کند. روزی آنه دچار یک حمله قلبی می شود و ...
«جرجز» و «آنه» در هشتاد سالگی با هم زندگی می کنند. هردوی آن ها معلم موسیقی بازنشسته هستند. دخترشان هم که موسیقی ساز است، به همراه خانواده اش در خارج از کشور زندگی می کند. روزی آنه دچار یک حمله قلبی می شود و ...
دیدگاه کاربران نمایش تمام دیدگاه ها
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
از هیتلر پرسیدند :
چرا از میان جنگ و عشق ٬
جنگ رابرگزیدی ؟
پاسخ داد :
درجنگ
یا زنده می مانی یا می میری!
اما در عشق
روزی هزار بارمی میری و زنده می شوی...
با سلام! # اسپویل ! #
فیلم ع/شق شروعش که پایان را به شما لو میدهد شاید کمی تکراری باشد, اما حتی اگر این روش شروع برای فیلم تکراری باشد هم اینجا کاملا بجا استفاده شده, مثلا بالافاصله بعد از اینکه ما یک جس/د پیر زن میبینیم واژه عش/ق که اسم فیلم است نمایان میشود. این به نوع خود ترکیب جالبی است.
فیلم روند ک/ندی بعد از شروع به خود میگیرد و شاید به عقیده خیلی ها خسته کننده نیز باشد اما این فقط برای این است بیننده بتواند کاملا زندگی و رابطه پیر مرد و پیر زن را درک کند و مهم تر از آن حس کند تا جرجز در اواخر فیلم انجام میدهد برا بیننده غیر عادی و دور از عقل نیاید. هانکه کاری با فیلم میکند که این کار در آخر فیلم بشدت منطقی می آید حتی اگر فیلم را خیلی خوب تماشا کنید و تک تک ثانیه های فیلم را درک کنید بعد از لحظه بگویید : من هم بودم این کار را میکردم یعنی تمام آن برداشت های بلند و نورپردازی خشک و رنگ ها که مثلا در خانه جرجز و آنه رنگ ها یا خاکستری هستند یا رنگ استفراغ, یعنی رنگی که آرام آرام ازدواج جرجز و آنه به خود جذب کرد و بدون موسیقی بودن (که معمولا فیلمهای هانکه به گفته خودش چون زندگی واقعی را به تصویر میکشد و چون در زندگی واقعی موسیقی بیرونی پخش نمیشود موسیقی بیرونی ندارد. یعنی یا اگر موسیقی بخواهد وارد فیلم کند باید منبع آن موسیقی در فیلم دیده شود. همانطور که در دقیقه ۵۰ فیلم موسیقی که در فیلم هست از پیانویی که آن مرد جوان مینوازد سرچشمه میگیرد, و چند موسیقی بعدی که داخل فیلم میشنویم نیز همینطور.) و لباس ها (مخصوصا لباس های جر/جز و آنه) که اکثرا سیاه و خاکستری هستند حتی در بعضی از قسمت های فیلم احساس کردم که در حال تماشای یک فیلم سیاه سفید هستم. برای این است که بتوانیم تصمیم جرجز را درک بکنیم که بنظر من چون درک میکنیم و این تصمیم را میفهمیم و پایان فیلم به نظرم با مرگ جرجز بود.
این اثر توانسته موفقیت های بزرگی از جمله برنده جایزه های بهترین فیلم غیر انگلی/سی زبان اس/کار , بهترین فیلم غیر انگلی/سی زبان بفتا , نخل طلای ک/ن و ... بشه.
این برداشت کلی من از فیلم بود... ناگفته نماند سکانس مورد علاقه ام از فیلم سکانسی بود که جرجز سعی داشت به آنه غذا بدهد که سکانس شاهکاری بود. (هم سکان/سی که آنه از جرجز سیلی میخورد و هم سکانس غذا دادن جرجز به آنه قبل از آن) و به نظرم عش/ق جرجز تسلیم رنجی میشه که داره از بیماری آنه میکشه. که بع نظر من رنج/ی که جرجز میکشه حتی شدید تر از رنج/ی است که آنه میک/شد..!
فیلم کاملا منو جذب کرد. پیشنهاد میکنم تماشا کنید. ۹ از ۱۰
همه معنویان از زمان کنفوسیوس که به یک معنا یک معنوی سکولار بود، یعنی به هیچ امر ماورائی اعتقاد نداشت ،تا زمان تامس مرتن و سیمون وی و زمان ما، همه معنویان جهان گفته‌اند که آرامش در عشق‌دهنده به دیگران پدید می‌آید.
عشق‌دهنده را من به این معنا بر دهنده بودن آن تأکید می‌کنم، چون ما چند مقوله دیگر نزدیک به عشق را هم داریم که معمولاً عشق تلقی می‌کنیم. مخصوصاً یک نوع عشق که شاه‌پر عشقهای گیرنده است یعنی عشق اروتیک (erotica).
یونانیان قدیم سه نوع پدیده مربوط به عشق را که به هم نزدیک بودند، از هم تفکیک می‌کردند: یک نوع عشق، که ما به آرمانها داریم مثل عشق به عدالت یا عشق به حقیقت و غیره؛ این عشق به آرمانها را که آثار و نتایج مثبت در روان ما دارد به فیلیا (philia) تعبیر می‌کردند.
این نوع عشق کم یا بیش در همه آدمیان وجود دارد، البته اینکه چه چیزی برای من آرمان تلقی شود و یا به آن عشق بورزم و چه چیزی برای شما، بستگی به عوامل پنجگانه‌ای دارد [این عوامل پنجگانه در قسمت پرسش و پاسخ در جواب پرسش دوم مطرح شده‌اند. ویراستار] که این نوع عشق را متأثر می‌کند، ولی با این حال می‌توان گفت که عشق به آرمانها تقریباً در همه انسانها مشترک است. یک نوع عشق دیگری داریم که از آن به عشق گیرنده یا اروس (eros) تعبیر می‌کنند. عشق گیرنده، عشقی است که در آن عاشق، عاشق معشوق است برای اینکه چیزی از معشوق دریافت می‌کند و چون مثال بارز اینگونه عشق، عشقی است که میل جنسی در آن سیطره دارد، به آن عشق اروتیک می‌گویند. در اینگونه عشق‌ها من عاشق معشوق هستم زیرا می‌توانم نوعی کامجویی و بهره‌وری از معشوق داشته باشم؛ در واقع من عاشق معشوق نیستم، عاشق چیزی‌ام که می‌توانم از معشوق بدست آورم و چون آن چیز را فقط در او می‌بینم به اشتباه فکر می‌کنم که عاشق او هستم. ولی نکته‌ای که می‌خواهم بگویم این است که با وجود اینکه این عشق از لحاظ اخلاقی به هیچ وجه مذموم و ناپسند نیست و جزء ساختار وجودی هر انسانی است، ولی آرامش‌آور نیست. یک نوع عشق سومی نیز وجود دارد که آن محل سخن بنده است و آن عشق‌دهنده یا به تعبیر یونانیان عشق آگاپئیک (agape) است.
عشق‌دهنده در این معنا، به چیزی اطلاق می‌شود که در آن من می‌خواهم از قِبل من، چیزی به معشوق برسد و دیدی که به معشوق دارم دیدی هدف‌گونه است نه وسیله‌گونه. معشوق وسیله‌ای نیست برای رسیدن به هدف من، بلکه خود هدف است. به تعبیر دیگر انسان مقابل خود را به دیدی بنگریم که حق اخلاقی دارد چیزی از من دریافت کند، ولو اینکه حقِ حقوقی نداشته باشد. این نوع عشق، آرامش‌آور است. اما همانطور که قبلاً عرض کردم نه عشق به آرمانها و نه عشق گیرنده هیچ کدام ذم اخلاقی ندارند، اما آرامش‌آور نیستند. این عشق (عشق دهنده) همواره باعث می‌شود که من در ارتباط با دیگران سه چیز را در نظر بگیرم: اولاً با دیگران عادلانه رفتار کنم، دوماً به دیگران احسان کنم (همانطور که می‌دانید در عادلانه رفتار کردن، من حق شما را به شما می‌دهم ولی در مورد احسان کردن من چیزی فراتر از حق‌تان را به شما می‌دهم و در واقع چیزی از حق خودم را به شما می‌دهم.) و سوماً در مورد شما، به مصالح و مفاسد‌تان فکر می‌کنم نه به خوش‌آیند یا بدآیند‌تان.
به عنوان مثال وقتی فرزندتان کارنامه پر از نمرات تجدیدی به شما می‌دهد و شما به او پرخاش می‌کنید، او به شما می‌گوید چرا به پسر همسایه پرخاش نمی‌کنید چون او هم تجدید آورده است، شما به او می‌‌گویید چون من او را دوست ندارم و چون مصلحت و مفسده او برای من مهم نیست به او پرخاش نمی‌کنم و اینکه من به تو پرخاش می‌کنم بخاطر محبتی است که من به تو دارم. این چیزی که حضرت مسیح از آن به عنوان خشونت عشق یاد می‌کرد و اینکه عشق خشن است زیرا که به خوش‌آیند و بدآیند توجه ندارد و تنها به مصلحت و مفسده هر امری در مورد معشوق نظر دارد. [برای مطالعه بیشتر در مورد خشونت عشق می‌توانید به مقاله خشونت عشق، خشونت نفرت اثر همین سخنران، چاپ شده در شماره سوم مجله مدرسه در اردیبهشت ۱۳۸۵رجوع کنید. ویراستار] بچه‌دزدی که قصد فریب کودک شما را دارد به خوش‌آیند فرزند شما فکر می‌کند نه به مصلحتش و به عنوان مثال به او شکلات یا کتاب می‌دهد، اما شما شکلات یا کتاب را از بچه گرفته و از او دور می‌کنید؛ اگر کودک در عالَم کودکی بخواهد در مورد رفتار شما قضاوت کند، می‌گوید که بچه‌دزد من را بیشتر دوست دارد. اما ما می‌دانیم که این طور نیست و در واقع پدر و مادر هستند که فرزند خود را دوست دارند.
همه کسانی که قصد سود‌جویی از شما را دارند و یا عشق گیرنده نسبت به شما دارند، به خوش‌آیند شما فکر می‌کنند. اما کسانی که به شما عشق agape دارند همواره به مصلحتتان فکر می‌کنند و اگر دید شما نسبت به آنها دید خامی باشد غالباً از آنها ناراحت می‌شوید. معنویان جهان اعتقاد دارند که این نوع عشق یعنی عشق‌دهنده با ویژگیهایی که برای آن ذکر شد آرامش‌زا است؛ درست بر خلاف عشق گیرنده که آرامش‌زداست. و می‌توان گفت که فرقِ فارق این دو نوع عشق دقیقاً در همین آرامش‌زایی و آرامش‌‍زدایی است. شما هر وقت عشقی داشتید که در آن به اضطراب افتادید، بدانید که چیزی از معشوق می‌خواسته‌اید؛ اما اگر بنا بر دادن چیزی به معشوق باشد، هیچ‌گاه اضطراب در کار نیست
مصطفی ملکیان
اینجا یک سری آدمهای احمق و بی شعور پیدا میشن که زیر هر فیلمی تا میای دو کلمه راجع بهش بخونی کلا فیلم و اسپویل میکنن میره .البته با عرض معذرت از دوستانی که در ابتدا تذکر میدن که نظر هاوی اسپویل هست..
اما بعضی ها ببسم الله رو که میگن مینویسن اخرش که اینجوری شد . اون مرد .. اون فلان شدووو... واقع نشون میدن انسانهای احمق و بی شعوری هستند . مخاطب رو از لذت دیدن یه فیلمی که دیگه هیچوقت در تاریخ تکرار نخواهد شد محروم میکنند...
لطفا رعایت کنید
به جرات می توان گفت «عشق» اوج فیلمسازی هانکه و سینمای مخصوص وی است.پس از «روبان سفید» که با اقبال مطبوبی در محافل هنری داخلی و خارجی مواجه گشت، انتظار فیلم فاخر دیگری با موضوع عاشقانه (با توجه به سابقه ی هنری هانکه) از این کارگردان شهیر میرفت؛ و به راستی که «عشق» تمامی این انتظارات را برآورده ساخته است.
این فیلم از هر جهت ستودنی است و انتظرات مخاطب خود را برآورده می سازد... امیدوارم از این فیلم با بازی ستودنی امانوئله ریوا که شایستگی های خود را سال ها قبل در «سه رنگ» کیسلووسکی به اثبات رسانده بود لذت ببرید.
دوستان میشه خواهشا قبل از اینکه کل داستان فیلمو توی یه جمله لو بدید، یه اخطاری بدید که آدم نخونه؟ خیلی ها مثل من قبل از دیدن فیلم نظرات بقیه رو میخونن که از کیفیت و ساخت فیلم اطلاع پیدا کنن، نه اینکه آخر فیلمو بفهمن :|
عشق فیلمی با لحنی ارام ولی به شدت کوبندست...
به طرز عجیبی مخاطب رو جذب میکنه و لذت خاصی داره...
شاهکار نیست اما عمیق و قویه...
به سینمای هانکه، شدیدا علاقمند شدم...
با احترام به نظر همه کاربران عزیز میشه یه نفر توضیح بده عشق در کجای این فیلم حضور داشت؟ من که هر چه قدر سعی کردم چیزی از عشق ندیدم یا حتما من معنی عشقو نمیدونم عشق یعنی اگه زنت مریض شد بهش برسی اخرسرم بکشیش تا راحت بشه؟؟؟ این عشق افلاطونیه یا بوگارتی؟؟ فیلمی به شدت خسته کننده از فیلمسازی اندیشمند که با پنهان و روبان سفید خیلی ازش انتظار میرفت ولی مشخصه که کارگردان بر خلاف خوب نشون دادن عوامل خشونت و خود خشونت و ترس و دلهره در نشان دادن عشق به هیچ وجه نتونسته خوب عمل کنه فیلمی ساخته که بعد از پایانش ادم فکر میکنه هدف کارگردان از ساخت این فیلم اونم به اسم عشق و هدف تماشاگر از دیدن این فیلم دو ساعته چی بوده؟؟؟؟ استقبال منتقدین هم طبیعیه چون اروپایی ها از دیدن چیزهای غیر متعارف استقبال میکنن برای مثال فیلمی مثل درخت زندگی که در یک کلام یک داستان غیر متعارف رو بازگو میکنه اصلا در امریکا دیده نشد ولی همین فیلم در کن به به و چه چه راه انداخت یا فیلم مزخرف و سادوماسوزیختی به نام ضد مسیح یا دجال با بازی شارلوت گینزبورگ جایزه بهترین بازیگرزن رو از کن برد من نمیدونم بریدن رحم با قیچی هنر سینماست ایا هنر سینما در بازی های مریل استریپه یا شارلوت گینزبورگ؟؟ حالا تعجب اصلی اینجاست همچین فیلم مزخرفی چطور تونست اسکار بگیره جایزه ای که قبلا به فیلم های بزرگی مثل دریای درون و راز چشمهایشان و زندگی دیگران تعلق گرفته بود