
«جوي مک نالي» (کامرون دیاز) کارگزار موفق بورس در شبي که قصد برگزاري جشن تولد دوست پسرش را دارد، از سوي او ترد مي شود. همزمان «جک فول» جوان نيز که در کارگاه نجاري پدرش کار مي کند، به خاطر تنبلي و از زير کار در رفتن اخراج مي شود. . اين دو نفر براي رهايي از دست ناراحتي به دامان الکل پناه مي برند. آنها بعد از آشنايي تصادفي در يک بار، براي فراموش کردن همه چيز به سوي لاس وگاس به راه مي افتند...

در حاشیه جنگ جهانی دوم، زنی انگلیسی و از طبقه اشراف به دورافتاده ترین قاره سفر می کند و در آنجا با طبیعتی وحشی و انسانهایی خشن روبرو می شود. این زن در آنجا مزرعه بزرگی را به ارث برده است. او به نگه داری از مزرعه بی میل است اما با اصرار های مردی که در آنجاست تصمیم میگیرد که آنجا را بازسازی کند و در این راه تجربیات زیادی به دست می آورند تا اینکه نیروهای ژاپنی آن سرزمین را بمباران می کنند و…

«کریستین» (انجلینا جولی) وقتی از سر کار باز می گردد متوجه می شود پسر کوچکش گم شده است. ماه ها تلاش بی وقفه ی کریستین برای یافتن فرزندش به نتیجه ای نمی رسد چرا که پلیس لس انجلس ان چنان که باید به وظیفه اش عمل نمی کند. پس از مدت ها جست و جو پلیس پسر کریستین را به او باز می گرداند. اما کریستین نمی تواند باور کند که این پسر واقعی او باشد، او فکر می کند پلیس بچه ای عوضی به او بازگردانده است و در این میان هیچ کس حرف های کریستین را باور ندارد و به او کمک نمی کند.