
«اسکار» پسربچه ترسوی ۱۲ ساله در آرزوی انتقام است. او عاشق «الی» میشود که دختر منحصر بفردی است. این دختر از نور خورشید و همینطور خوردن غذا دوری می جوید. الی به اسکار توانایی انتقام میدهد اما وقتی پسر متوجه میشود که او باید برای زنده ماندن خون بقیه را بمکد در دو راهی انتخاب قرار میگیرد.

«برنان هاف» مرد سی و نه ساله ای است که کار مشخصی ندارد و با مادرش، «نانسی» زندگی می کند. «دیل دابک» نیز مرد چهل ساله ای بیکار است و با پدرش، «رابرت» زندگی می کند. زمانی که رابرت و نانسی ازدواج می کنند، برنان و دیل به ناچار هم خانه می شوند و از همان ابتدا اختلاف میان آن دو آغاز می شود...

«پیتر»، بعد از به هم خوردن رابطه اش با «سارا مارشال» که ستاره ی یکی از شبکههای کمدی آمریکا می باشد، خسته و دل شکسته برای یک مدت اندک به هاوایی می رود تا بلکه بتواند همه ی وابستگی هایی که به سارا پیدا کرده بود را فراوش کند. و حالا چون سارا هم به مرخصی آمده است و دقیقا از همان جایی سر در می آورد که پیتر برای فراموش کردن او به آن جا رفته بود. البته به همراه دوست جدیدش...