
افغانستان پيش از اشغال توسط روس ها. دو پسربچه، «امير» و «حسن»، بدون توجه به اختلاف طبقاتي که دارند، دوستان صميمي هستند. در حالي که «بابا»، پدر امير از بابت اين رفاقت چندان رضايت ندارد. وقتي «حسن» مورد اذيت و آزار قلدرهاي محله قرار مي گيرد، «امير» هيچ کمکي به او نمي کند. اما بيست سال بعد که طالبان قدرت را به دست گرفته اند، «امير» براي اداي دينش به «حسن» به افغانستان باز مي گردد...

«اندرو وايک» (کین)، نويسنده ي موفق داستان هاي تريلر، با صحنه سازي جريان يک سرقت از جواهرات همسرش «مارگريت» را طوري ترتيب مي دهد تا محبوب او، «ميلو تيندل» (لو) را به قتل برساند. اما پس از اين که «بازرس داپلر» از راه مي رسد، «اندرو» ادعا می کند که اين يک بازي براي تحقير «ميلو» بوده و گلوله ها قلابي بوده اند...

داستان فیلم مربوط به یکی از افسانه های قدیمی چین است. افسانه ای که به روایت پیمان برادری بین سه دوست اشاره می کند که با کمک یک دیگر به مقام بالایی می رسند و کشور را از هجوم بیگانگان نجات می دهند. این افسانه موضوع بسیاری از فیلم ها بوده است و در ایران هم بیشتر با سری انیمیشن های افسانه ی سه برادر شناخته شده است.

جانی ناکسویل و دوروبری های همیشگی و گروه دیوانه تر از خودش اول در شبکه ی تلویزیونی MTV کارشان را با خل بازی های جنون آمیز شروع کردند. کله خر شامل انجام یک سری کارهای عجیب، خطرناک، مضحک و گاهی تنفربرانگیز و شنیع مقابل دوربین است که ممکن است حتی به مخیله ی آدم های عاقل هم خطور نکند...

«اريکا» (فاستر) گوينده ي برنامه اي راديويي در نيويورک است. او و نامزدش «ديويد» (اندروز)، زوج خوشبختي هستند که قصد ازدواج دارند. اما شبي اراذل و اوباش خياباني آن دو را به شدت کتک مي زنند، و «ديويد» مي ميرد و «اريکا» زنده مي ماند. «اريکا» پس از مرخصي از بيمارستان در حالي که از نظر روحي در وضعيت بسيار بدي است، اسلحه اي مي خرد و خلافکاران و جنايتکاران را به سزاي اعمال شان مي رساند...