
پدری که در طول زندگی اش عاشق قصه گویی بوده و همواره قصه های شیرینی از زندگی خود برای روایت کردن دارد و پسری که تمام قصه های پدر را زاییده ذهن او و کذب می داند و از اینکه همواره در طول زندگی اش مجبور بوده به این داستانهای دروغین گوش بدهد خسته شده، او فکر می کند که هیچ چیز از زندگی واقعی پدرش نمی داند و حالا که خودش در آستانه بچه دار شدن است دوست دارد به واقعیت زندگی خود وپدرش آگاه شود. حالا پدر در آستانه مرگ است و قصه ها هم رو به پایان...

داگویل شهر کوهستانی در ایلات متحده می باشد که جمعیت آن بسیار کم می باشد و مردم شهر انسان های ساده اند که به کار خودشان مشغول هستند، تا اینکه در یک شب دختری به نام گریس که از دست تعدادی گانگستر در حال فرار است به این شهر پناه می برد. روز بعد ساکنان داگویل در یک نشست همگانی به ماندن گریس رای می دهند به شرطی که...

«جیمیمارکم» (پن)، «دیو بویل» (رابینز) و «شان دیواین» (بیکن) با هم بزرگ شده اند. یک حادثه ی تراژیک – قتل دختر نوزده ساله ی «جیمی» – آن سه دوست را دوباره گرد آورده است. «شان» که حالا کارآگاه پلیس است میکوشد تا به هر ترتیبی که شده به «جیمی» کمک کند پرده از راز قتل بردارد. اما هرچه روند تحقیقات به پیش میرود، «دیو» بیش تر در مظان اتهام قرار میگیرد. به خصوص که «دیو» خود در کودکی مورد آزار و اذیت قرار گرفته بوده…

مردی یک پدر و دو دختر خردسال او را در تصادفی زیر میگیرد و موجب مرگ هر سه آنها میشود. در بیمارستان، قلب این پدر به بیماری که در حال مرگ است، پیوند میشود و او را نجات میدهد. بعد از این اتفاق، زندگی سه خانواده متاثر میشود. مرد با قلب پیوندی کنجکاو میشود خانوادهی فرد اهدا کننده را پیدا کند و زن بیوه هم دنبال گرفتن انتقام از قاتل همسر و فرزندانش است.

کره جنوبی، سال ۱۹۸۶. برای دومین بار جسد یک زن، با دست و پای بسته، و در حالی که مورد تجاوز قرار گرفته پیدا می شود. دو کارآگاه پلیس محلی خشن و خیره سر مامور رسیدگی به این پرونده شده و بدون هیچ ترفند خاصی، تنها با شکنجه و بازجویی مظنونین در کارشان جلو می روند. تا اینکه یک کارآگاه حرفه ای از سئول می آید تا به آن دو در تحقیقات کمک کند. بعد از پیدا شدن سومین جسد زن، آنها سرنخ هایی از این قاتل سریالی بدست می آورند...

افسری امریکایی که از زندگی و اعمال خود به غایت گریزان است و برای رهایی از این خستگی ماموریتی برای مقابله با سامورایی ها را قبول میکند تا به آموزش ارتش ژاپن بپردازد . در این میان در نبردی بین ارتش ژاپن و سامورایی ها، کاپتان اتان الگرن به اسارت جنگجویان بومی ژابن در می آید و در این بین با فرهنگ و طرز فکر آنها آشنا شده و …