
کارخانه داري به نام «ماکس زورين» (واکن) قصد دارد تا با جاري ساختن آب دريا در گسل سن آندرياس و ايجاد زلزله، زمينه ي نابودي سيليکان ولي کاليفرنيا را فراهم سازد. «جيمز باند» (مور) که مأموريتش جلوگيري از اقدامات «زورين» است سرانجام او را از بالاي پل گلدن گيت به رودخانه ي سن فرانسيسکو مي اندازد...

«ژنرال کوسکوف» (کرابه) از مأموران اطلاعاتي روسيه، با کمک «جيمز باند» (دالتن) به غرب پناهنده مي شود تا اطلاعاتي را درباره ي عملکرد «ژنرال پوشکين» (ريس ديويز) از ديگر فرماندهان کا.گ.ب. لو بدهد. «کوسکوف» را گروهي ضربتي مي ربايند و «باند» در جست و جوي قضيه به خود او مظنون مي شود.

«دکتر ريچارد واکر» (فورد)، متخصص قلب، و همسرش، «ساندرا» (باکلي) براي شرکت در يک کنفرانس پزشکي وارد پاريس مي شوند. کمي بعد «ساندرا» ناپديد مي شود و «واکر» در جست و جو و تحقيقاتش به نتيجه اي نمي رسد. تا اين که بي خانماني به او مي گويد دوستانش ديده اند که «ساندرا» را به زور سوار اتوموبيلي کرده اند...

کارگزار بازيگري به نام «مايکل دورسي» (هافمن) به او مي گويد که به خاطر رفتارش، هيچ کس استخدامش نخواهد کرد. «مايکل» نيز براي اين که ثابت کند کارگزارش اشتباه مي کند، تصميم مي گيرد با پوشيدن لباس زنان و تغيير نامش به «دوروتي مايکلز» نقش مديره ي بيمارستان را در يک مجموعه ي تلويزيوني به عهده بگيرد.