"پاول کرسی" دوباره تحت فشار قرار گرفت تا "پانک خیابان پنجم" را که دختر و خدمتکار خانه اش را به قتل رسانده بود پیدا کند، این بار در خیابان های تاریک "لس انجلس"...
یک تیم تحقیقاتی سیلندری اسرارآمیز در یک کلیسای متروک پیدا می کنند. اگر آنها سیلندر را باز کنند ممکن است به معنای پایان دنیا باشد...
"فیشر" افسری پلیسی در اروپا،بوسیله روشهای بحث برانگیزی که توسط مربی خلع شده اش نوشته شده است در مورد یک مظنون به قتلهای سریالی تحقیق می کند...
«جوئل» ( کروز ) جواني است صاف و ساده با آرزوهايي بزرگ براي آينده اش که با پدر ( پراير ) و مادر ( کارول ) مصلحت انديش و معقولش در حومه ي شيکاگو زندگي مي کند. پدر و مادر به سفر مي روند و «جوئل» شروع مي کند به لذت بردن از تنهايي و آزادي اش در خانه ي شيک و خالي.
لينکلن کانتي نيو مکزيکو. دامداري انگليسي به نام «جان تانستال» (استامپ) گروهي جوان فراري و بي خانمان را براي کار استخدام مي کند. تازه ترين فرد استخدام شده، هفت تيرکش کله شقي به نام «بيلي باني» (استه وز) است که به خوبي با بقيه کارکنان کنار مي آيد و پس از کشته شدن «تانستال» يک دارو دسته ي ياغي را تشکيل مي دهد.
فارغ التحصیلان فرمانده لاسارد در آکادمی پلیس برای جلوگیری از تعطیلی آن دوباره به آموزشگاه بازمی گردند و آموزش های جدید می بینند …
منطقه ي ساوت بي، لس آنجلس. «ديل مکاسيک» (گيبسن)- که روزگاري قاچاقچي مواد مخدر بوده و حالا تلاش مي کند زندگي شرافتمندانه اي داشته باشد- مي پذيرد تا در مورد يک معامله ي مواد مخدر به دوست وکيلش، «اندي لنرد» (گراس) کمک کند. «رابط» آنان در اين ماجرا، «نيک فرشيا» (راسل) مأمور مخفي دايره ي مواد مخدر و دوست قديمي «مکاسيک» است، که اجازه مي دهد «مکاسيک» فرار کند...
مأمور مخفي، «ريچارد چنس» (پيترسن) سوگند مي خورد تا انتقام همکارش، «هارت» (گرين) را بگيرد که در آخرين روزهاي خدمتش، پيش از بازنشستگي، در جريان پي گيري پرونده ي باند جعل اسکناس هاي بيست دلاري به سرکردگي نقاشي به نام «اريک مسترز» (دافو)، کشته شد.
سال ۱۹۵۴. گروهی از دبیرستانی های فلوریدا تصمیم دارند به دوستشان کمک کنند تا بتواند برای اولین بار با یک دختر بخوابد، و همین قضیه آن ها را به ماجراهایی می کشاند که...