
در حالی که در روز کریسمس که همه مشغول خرید لباسها و وسایل نو هستند «جاناتان» و «لیلی» به طور تصادفی با هم آشنا می شوند و با هم به خرید سال نو می پردازند. اما جاناتان در طی همین آشنایی کوتاه به لیلی علاقه مند می شود و از او می خواهد که اسمش و آدرسش را برای دوستی نزدیکتر به او بگوید اما لیلی که دختری انگلیسی و زیبا است به جاناتان این قول را می دهد که اگر در شهر به این بزرگی باز هم به صورت اتفاقی یکدیگر را دیدیم این رابطه دوستی ادامه دارد. از قرار ماجرا در همان شب کریسمس دوباره به طور تصادفی جاناتان، لیلی را در یکی از فروشگاه های شهر لس آنجلس می بیند و حالا است که خوشبختی و بخت و اقبال در این شب رویایی برای این دو زوج رقم می خورد...

"مایلز" وکیلی موفق و ثروتمند است که بخاطر توانایی اش در عرصه پرونده های طلاق شهرت فراوانی دارد . او از سوی میلیاردری به اسم "رکس" استخدام می شود تا وکالت او را در پرونده طلاق از همسرش عهده دار شود . همسر "رکس" ، "مریلین" ، زنیست که تنها بدنبال پول است و با چنین هدفی با رکس ازدواج کرده است...

کارگزار بازيگري به نام «مايکل دورسي» (هافمن) به او مي گويد که به خاطر رفتارش، هيچ کس استخدامش نخواهد کرد. «مايکل» نيز براي اين که ثابت کند کارگزارش اشتباه مي کند، تصميم مي گيرد با پوشيدن لباس زنان و تغيير نامش به «دوروتي مايکلز» نقش مديره ي بيمارستان را در يک مجموعه ي تلويزيوني به عهده بگيرد.

«تريپ» (مکانگي)، مرد سي و پنج ساله اي است که هنوز با پدر (برادشو) و مادرش (بيتس) زندگي مي کند و خيال هم ندارد آن دو را ترک کند. ترفندش هم اين است که وقتي نامزد مي گيرد و نامزدي اش جدي مي شود، او را براي معرفي به پدر و مادرش به خانه مي برد و در پي واکنش منفي آن دو، نامزدي را بهم مي زند...