
روزی روزگاری زنی سالخورده نوزادی تنها را پیدا می کند. او نوزاد را به نزد خود می برد اما پس از مرگ او، کودک، "تاتو" به یتیم خانه می رود. او یتیم خانه را به عنوان یک مرد جوان خوشحال ترک کرده و در دوران پس از جنگ میلان به جستجوی شغل می رود. او با کمک بیخانمانها تصمیم می گیرد در زمینهای خالی شهری برای آنها بسازد...

"افسر کربی یورک" مسئول یک پایگاه مرزی و آموزش سربازان تازه وارد از جمله پسر خود که نزدیک به پانزده ساله او را ندیده می شود.او پسرش را وادار به جنگ با سرخپوستها می کند اما پیش از آن مادرش از راه رسیده و او را خارج می کند.دیدار دوباره "کربی" و "کتلین" که سالهاست از هم جدا شده اند آنها را عاشق یکدیگر کرده و...