
«جيمي تانگ» (چان)، راننده ي تاکسي خوش قلب و قدري دست و پا چلفتي نيويورکي را «استينا» (مازار)، به عنوان راننده ي شخصي شريکش، «کلارک دولين» ميليونر (آيزاکس) استخدام مي کند اما خيلي زود «تانگ» متوجه مي شوند که رئيس جديدش مأموري مخفي است که براي يک آژانس امنيتي مهم کار مي کند. راز موفقيت او نيز به عنوان جاسوس، لباس رسمي خاصي است که مي پوشد...

تحول عجيبي در نسل خون آشامان رخ داده است: ریپر خون آشامي که داراي داراي خاصيت خون آشامي سيري ناپذير است و بر خلاف خون آشامان با گلوله از بين نمي رود. طعمه هاي ریپر هم انسانها و هم خون آشامان هستند و قربانيهاي او خودشان بصورت ریپر در مي آيند. جمعيت آنها به سرعت افزایش مي يابد، اين امر موجوديت خون آشامان را تهديد مي کند زيرا بزودي انسان کافي براي تامين خون مورد نياز آنها وجود نخواهد داشت. بلید و يک دانشمند اسلحه سازي با نام اسکاد بطور عجيبي توسط شوراي خون آشامان فراخواني مي شوند...

«گابريل يولا» (لي) يکي از مأموران سابق آژانس کارآگاهي MVA سر به ياغي گري مي گذارد و با استفاده از تکنولوژي سفر کوانتومي، بين دنياهاي موازي سفر مي کند و خويشتن هاي موازي اش را به قتل مي رساند. او با هر قتلي قدرتي بيش از پيش کسب مي کند و حالا بايد به هر ترتيبي که شده جلويش گرفته شود...


در گذشته های دور، یک سامورایی ژاپنی (به اسم جک) علیه جادوگری شروع به مبارزه می کند. اما قبل از اینکه بتواند جادوگر را نابود کند، توسط جادوگر به هزاران سال بعد فرستاده می شود. حالا جک، خودش را در دنیایی می بیند که تحت تسلط کامل جادوگر می باشد. جک خودش را با محیط وفق میدهد و شروع به اصلاح بدیها می کند. در عین حال سعی می کند راهی به گذشته پیدا کند تا جادوگر را بطور کامل از بین ببرد...