

"زوئی" دختر خانواده "گری استون" از ساکنان سیاره "کاپریکا" تنها شخصی از افراد خانواده است که به خدای یکتا اعتقاد دارد. او تصمیم دارد که به همراه همکلاسی هایش "لیسی" و "بن" به سرزمین "جمنون" فرار کند و فکر میکند که زندگی جدیدی در آنجا در انتظار اوست. او دختر بسیار باهوشی است و توانسته شبیه یا آواتار خود را بسازد. او آواتار خود را در کلوپ مجازی رها میکند و همراه دوستانش سوار قطار هوایی که به سمت "جمنون" میرود میشود. البته "لیسی" به همراه آنها نمیرود. "بن" طی یک ماجرای تروریستی قطار را منفجر میکند و "زویی" و جمعی از مردم در این حادثه تروریستی کشته میشوند. "لیسی" تنها کسی است که در مورد آواتار "زوئی" میداند. او از عینک دنیای مجازی استفاده میکند و به دیدار آواتار "زویی" میرود. آقای "گری استون" ، پدر "زویی" که یک مهندس روباتیک است به این ماجرا پی میبرد و "لیسی" را وادار میکند که او را پیش آواتار "زوئی" ببرد.

:داستان فیلم در سال ۲۲۳۳ اتفاق می افتد ، ولی به طرز خاصی یادآور فیلم های قدیمی هالیوودی در ژانر فضایی است.این بار دو پسر جوان مشتاق با نامهای جیمز و اسپاک با گروهی از اعضای سفینه فضایی برای نجات دنیا از شر نیروهای شیطانی فضایی اقدام به سفر به نقاط ناشناخته فضا می کنند و جیمز که در دوران بچگی پس از نجات از یک حادثه رانندگی با یکی از موجودات فضایی دیدار کرده است برای این سفر بسیار مشتاق است اما در این سفر با اتفاقات و زندگی های عجیبی روبرو می شود...

داستان فیلم در مورد دو کودک است که دارای نیروهای خارق العاده هستند و موجوداتی فضایی می باشند. اکنون آنها سعی دارند تا به سفینه خود برگردند و از خطری که گروهی از تبهکاران آنها را تهدید میکند و همچنین از دست ماموران فدرال دولتی که قصد دستگیری آنان را دارند بگریزند و در این بین با راننده تاکسی روبه رو می شوند و با کمک او مسیر طولانی را تا رسیدن به بیابان نوادا که محل سفینه ی انها است طی میکنند ...

در سال ۱۹۵۸ و در جشن پایان تحصیلات دوره ابتدایی، از گروهی از دانش آموزان مدرسه خواسته می شود که به طراحی تصاویری بپردازند که قرار است در موزه تاریخی فرهنگی مدرسه نگهداری شود. همه دانش آموزان به طراحی تصاویر دلخواه شان می پردازند اما در این میان یک دانش آموز دختر به جای نقاشی، کاغذهایش را با ردیفی از شماره های دلخواهش پر می کند... پنجاه سال بعد نسلی تازه از دانش آموزان برای یافتن مفاهیم موجود در طراحی های دانش آموزان دهه پنجاه، به کار گرفته می شوند. یکی از دانش آموزان نسل جدید «کالب کاستلر» است که تلاش دارد کدهای دانش آموز دختر سال ۱۹۵۸ را رمزیابی کند. وی به کمک پدرش پرفسور «جان کاستلر» (نیکلاس کیج) به رمزگشایی نوشته مذکور پرداخته و پرفسور متوجه می شود که این نوشته مرموز، تاریخ وقایعی خاص در آینده را پیش گویی می کند...