
در زمستان ۱۹۸۷، جری لاندگارد (میسی)- یک فروشندهی اتومبیل در مینیاپولیس دچار مشکلات مالیست. بعد از اینکه شپ پرودفوت (ریویس)-یک سرخپوست سابقه دار که در شرکت جری تعمیرکار است جری را به دو تبهکار، شووالتر (بوشمی) و گایر گریمسراد (استورمیر) معرفی میکند. جرمی به فارگو، داکوتای شمالی رفته و آن دو را به ازای یک اتومبیل جدید و نصف ۸۰۰۰۰ دلار پول آزادی، برای گروگان گرفتن همسرش اجیر میکند. در حالیکه جری قصد دارد مقدار بیشتری را از پدر همسرش، وید گاستاوسون (پرسنل) طلب کرده و بیشتر پول را برای خود بردارد.

«جان پاپاس» (پاچينو)، شهردار محبوب نيويورک، خود را نامزد انتخابات رياست جمهوري مي کند. اما هنگامي که طي ماجرايي يک کارآگاه پليس، يک گنگستر و يک پسر بچه ي شش ساله ي بي گناه کشته مي شوند، زير فشار افکار عمومي قرار مي گيرد. «پاپاس» از معاونش «کوين» (کيوساک) مي خواهد قضايا را دنبال و حل کند...

«کاکویی چان»، مأمور پلیس هنگ کنگی، مأموریت می یابد تا زنی به نام «ناتاشا» را حین سفرش به اوکراین تعقیب کند. «ناتاشا» در حال قاچاق دلار امریکا به شوروی سابق است. این دلارها آن قدر هست که تروریستی به نام «تسویی» بتواند در بازار سیاه از مافیای روس یک کلاهک هسته ای خریداری کند…