
«جان» سیاه پوست (اسنایپس) و «چارلی» سفید پوست (هارلسن)، دو پلیس مخفی شرکت قطار زیرزمینی نیویورک، خود را برادر هم می دانند. پس از ماجراهایی «چارلی» که از کار و رابطه ی عاطفی خود سرخورده شده، تصمیم می گیرد به یک قطار حامل پول دستبرد بزند. اما «جان» متوجه اقدام او می شود و سعی می کند مانع دزدی شود.

«کيسي رايبک» (سيگال) هم راه با برادرزاده اش، «سارا» (هايگل) براي گذراندن تعطيلات، سوار قطاري مي شوند که در مسير خود از دنور به لس آنجلس، از «راکي ماونتينز» مي گذرد. اما «تراويس دين» (بوغوسيان) قطار را به گروگان مي گيرد و براي تحت کنترل گرفتن يکي از سلاح هاي فوق سري دولت، قطار را تبديل به مقر فرماندهي خود مي کند...

در مرکز پژوهش براي يافتن حيات در خارج از زمين، «دکتر فيچ» (کينگزلي) ناگزير است موجودي را که به طور مخفف «سيل» مي نامد نابود کند، اما «سيل» مي گريزد. جست و جوي «فيچ» براي يافتن او بي نتيجه مي ماند. تا اين که «سيل» که شبيه دختري چهارده ساله است بر اثر تکثير، تبديل به دختري بيست ساله مي شود...

آينده اي دور. «مگاسيتي- يک» منطقه اي است عظيم و ناامن که آن را «قاضي درد» (استالون) با کمک چند دستيار اداره مي کند. يکي از جانيان محلي، «ريکو» (آسانته) که قبلا «درد» او را به زندان انداخته فرار مي کند و با هيئتي شبيه به «درد» دو نفر را به قتل مي رساند. به اين ترتيب «درد» محاکمه و به زندان ابد محکوم مي شود...