
روزی روزگاری، هارو (۲۵ ساله) که در یک کتابفروشی کار میکرد، با تاکاشی (۴۵ ساله) که چند سال قبل او را از خودکشی جلوی قطار نجات داده بود، دوباره ملاقات می کند . تاکاشی به هارو شغلی پیشنهاد می کند . روز دیگری، هارو از دیدن یوکیکو (۴۰ ساله) که روی نیمکتی در مقابل ایستگاه قطار نشسته بود، نگران می شود و با او صحبت می کند. این گفتگو باعث می شود که آنها سفر کوچکی را با هم داشته باشند...

آکاری و تاکاکی دو دوست بسیار صمیمی هستند که بعد از نقل مکان کردن خانواده آکاری از هم جدا میشوند ، با اینکه آنها از هم جدا هستند ولی از طریق نامه با همدیگر ارتباط دارند ، در این بین تاکاکی هم در میابد که هر روز و هر روز از بهترین دوستش دور تر و دورتر میشود و این باعث میشود که آکاری را برای آخرین بار ملاقات کند. بعد از ملاقات او با آکاری, عشقش به آکاری بیشتر میشود ولی روزها همینطور میگذرد و هم فاصله بین این دو بیشتر و بیشتر میشود و هر کدام در مسیری از زندگی قرار میگیریند ولی در این بین هر دو مصمم به این هستند تا باز هم به هم برسند و ...