مادر و دختری که به بیماری عجیبی دچار شدهاند، برای یافتن درمانی مناسب، عازم سواحل اسپانیا میشوند. در این سفر، دختر به واقعیتی متفاوت پی میبرد که از دنیای تحت کنترل مادرش بسیار دور است.
فتوفوبیک زانو، در سال ۱۹۸۴ برای اولین بار وارد یک شهر بزرگ شد، او یک ومپایر (خونآشام) و رقاص ماهر است و سریعا غرق در تاریکی شهر پایتخت میشود. تنها چیزی که میخواهد یک دختر "داغ" است.