
«رابين هود» و «جان کوچولو» از سوي حکومت فاسد «پرنس جان»، ياغي شناخته مي شوند. «سر هيس»، ملازم «پرنس جان» با هيپنوتيسم، «شاه ريچارد» را روانه ي جنگ هاي صليبي کرده است. در جنگل شروود، «رابين» و «جان کوچولو» ماليات هايي را که به زور گرفته شده پس مي گيرند و پول ها را ميان مردم فقير شهر پخش مي کند...

قرن چهاردهم. « شاه استفان » و همسرش صاحب دخترى مى شوند. پرى شيطان صفتى از اين كه به جشن تولد نو رسيده دعوت نشده به خشم مى آيد و شاهزاده خانم را طلسم مى كند كه در شانزدهسالگى بر اثر لمس سوزن نخريسى جوان مرگ شود. اما يك پرى خوش قلب مقدر مى كند كه شاهزاده خانم در صورت تماس با سوزن به خواب عميقى فرو برود و تنها با بوسه ى محبوب به زندگى بازگردد...

سگ اسپانيول ، « بانر » با دوستانش ، « جارك » ( سگ شكارى اسكاتلندى ) و « تراستى » ( سگ تازى فاقد بويايى ) در محله ى اعيانى شهر زندگى خوشى دارد . تا اين كه صاحبان « بانر » به سفرى مى روند و او از خانه رانده مى شود . حالا در مناطق غريبه ى شهر ، « ولگرد » ، سگ بى اصل و نسب به كمكش مى آيد...