
قرن چهاردهم. « شاه استفان » و همسرش صاحب دخترى مى شوند. پرى شيطان صفتى از اين كه به جشن تولد نو رسيده دعوت نشده به خشم مى آيد و شاهزاده خانم را طلسم مى كند كه در شانزدهسالگى بر اثر لمس سوزن نخريسى جوان مرگ شود. اما يك پرى خوش قلب مقدر مى كند كه شاهزاده خانم در صورت تماس با سوزن به خواب عميقى فرو برود و تنها با بوسه ى محبوب به زندگى بازگردد...

سگ اسپانيول ، « بانر » با دوستانش ، « جارك » ( سگ شكارى اسكاتلندى ) و « تراستى » ( سگ تازى فاقد بويايى ) در محله ى اعيانى شهر زندگى خوشى دارد . تا اين كه صاحبان « بانر » به سفرى مى روند و او از خانه رانده مى شود . حالا در مناطق غريبه ى شهر ، « ولگرد » ، سگ بى اصل و نسب به كمكش مى آيد...

داستان انیمیش درباره دختری از خانواده اشراف هست که پس از مرگ مادرش، همراه پدر و نامادری (lady Tremaine) و دوخواهر خوانده حسود (آناستازیا و دریزلا) زندگی میکند. بعد از مرگ پدر، نامادری چهره واقعی خودش را نشان میدهد و زندگی رو برای سیندرلا سخت میکند. سیندرلای مهربان هم چارهای جز اطاعت از دستورات این سه نفر ندارد و تنها دوستانش حیواناتی هستند که در گوشه و کنار خانه زندگی میکنند…