
نيويورک، قرن بيست و يکم. دغدغه ي موفقيت در کار چنان ذهن «کيت مکي» (رايان) را اشغال کرده که ديگر فرصتي براي عشق و عاطفه برايش نمانده است. محبوب سابق او «استوارت» (شرايير) که دانشمندي نابغه است، پنجره اي رو به زمان باز مي کند و در نتيجه «ليوپولد» (جکمن)، اشراف زاده ي بريتانيايي، به زمان حال منتقل شود. چندي نمي گذرد که «کيت» و «ليوپولد» به يک ديگرعلاقه مند مي شوند.

دیوید ایمز (تام کروز) دنیا را در دستانش دارد. او هر چه بخواهد دارد: مکیت یک موسسه انتشاراتی ، ثروت فراوان ، زیبایی ، یک خانه خارق عاده در منهتن و یک دوست دختر س +ک به نام جولی (کامرون دیاز). یک روز او دختری به اسم سوفیا (پنه لوپز کروز) را می بیند و ناگهان کشف می کند عشق چیست. بدبختانه رابطه رو به رشد دیوید با سوفیا، حسادت جولی را برمی آنگیزد، ظاهرا او از رابطه در واقع سرسری دیوید با خودش برداشت دیگری کرده، بنابر این دیوید را به گردش با ماشین دعوت می کند، ماشین را به جایی می کوبد، خودش می میرد . دیوید نجات می یابد اما صورتش از شکل افتاده و باید ماسکی به چهره بزند تا زخم های صورتش را بپوشاند . این حادثه باعث می شود دید او نسبت به زندگی تغییر کند .