داستان در منطقه ای روستایی و زمان اشغال آلمانها اتفاق می افتد. مردی جوان راه پدر خود را رفته و به شرکت راه آهن می پیوندد، جایی که برای اولین بار با زنی رابطه برقرار می کند و...
داستان در منطقه ای روستایی و زمان اشغال آلمانها اتفاق می افتد. مردی جوان راه پدر خود را رفته و به شرکت راه آهن می پیوندد، جایی که برای اولین بار با زنی رابطه برقرار می کند و...
«سرباز آنجا دراز کشیده بود و من روبه‌رویش دراز کشیده بودم. دهانه‌ تفنگ را روی قلبش گذاشتم. راست و چپ را با هم قاتی کرده بودم، اما با امتحان کردن این دست و بعد آن‌یکی در مورد امکان نوشتن، توانستم مشکلم را حل کنم. بله، حالا تفنگ را روی قلب سرباز گذاشته بودم تا دیگر فریاد نزند، تا دیگر همین‌طور توی کله‌ام نکوبد. ماشه را چکاندم. تیری رها شد و آتشی که تا اعماق رفته بود، یونیفورم او را سوزاند. می‌توانستم بوی پنبه و پشم سوخته را حس کنم، اما سرباز این بار با صدای بلندتری زنش را، مادر بچه‌هایش را، فریاد کرد و با شتاب بیشتری در جایش تکان خورد، انگار که اینها قدم‌های آخر بودند که بعدش باغ است و بعد از آن خانه، خانه‌ای که عزیزترانش در آن زندگی می‌کنند...»
خودتان قضاوت کنید یک همچین متنی کی فیلم شود . در ۶ سطر از طنز به درام میغلتد ، استادانه. هرابال استاد تعریف کردن داستان به صورت اول شخص است ، که خوشبختانه در این فیلم رعایت شده ولی بدبختانه فقط در ابتدا.
آغاز این فیلم یک شاهکار است ولی حیف فیلم رفته رفته افت میکند ولی با این حال حس وحال طنز زیرکانه یِ هرابال را داراست ولی مطمئناً با فیلمنامه یِ ناقصی طرفیم با چند سکانس واقعاً زیبا.
از بوهومیل هرابال حتماً و حتماً رمان صد و چند ده صفحه ای تنهایی پر هیاهو را بخوانید تا بتوانید بدانید.
4
ALIREZA TAVALLAIE
۱۰ سال پیش
شاهکار نظارت دقیق قطارها نوشته نویسنده ی شهیر اهل چک بهومیل هرابال است که اقتباس سینمایی اون توانست اسکار رو واسه چک به ارمغان بیاره
0
hamidkeshavarz222
۱۰ سال پیش
فوق العاده
0
darius1364
۱۰ سال پیش
یادش بخیر خیلی وقت پیش دیدمش تنها چیزی که ازش یادمه اون سکانس مهر زدنه.!
دیدگاه کاربران
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
«سرباز آنجا دراز کشیده بود و من روبه‌رویش دراز کشیده بودم. دهانه‌ تفنگ را روی قلبش گذاشتم. راست و چپ را با هم قاتی کرده بودم، اما با امتحان کردن این دست و بعد آن‌یکی در مورد امکان نوشتن، توانستم مشکلم را حل کنم. بله، حالا تفنگ را روی قلب سرباز گذاشته بودم تا دیگر فریاد نزند، تا دیگر همین‌طور توی کله‌ام نکوبد. ماشه را چکاندم. تیری رها شد و آتشی که تا اعماق رفته بود، یونیفورم او را سوزاند. می‌توانستم بوی پنبه و پشم سوخته را حس کنم، اما سرباز این بار با صدای بلندتری زنش را، مادر بچه‌هایش را، فریاد کرد و با شتاب بیشتری در جایش تکان خورد، انگار که اینها قدم‌های آخر بودند که بعدش باغ است و بعد از آن خانه، خانه‌ای که عزیزترانش در آن زندگی می‌کنند...»
خودتان قضاوت کنید یک همچین متنی کی فیلم شود . در ۶ سطر از طنز به درام میغلتد ، استادانه. هرابال استاد تعریف کردن داستان به صورت اول شخص است ، که خوشبختانه در این فیلم رعایت شده ولی بدبختانه فقط در ابتدا.
آغاز این فیلم یک شاهکار است ولی حیف فیلم رفته رفته افت میکند ولی با این حال حس وحال طنز زیرکانه یِ هرابال را داراست ولی مطمئناً با فیلمنامه یِ ناقصی طرفیم با چند سکانس واقعاً زیبا.
از بوهومیل هرابال حتماً و حتماً رمان صد و چند ده صفحه ای تنهایی پر هیاهو را بخوانید تا بتوانید بدانید.
شاهکار نظارت دقیق قطارها نوشته نویسنده ی شهیر اهل چک بهومیل هرابال است که اقتباس سینمایی اون توانست اسکار رو واسه چک به ارمغان بیاره
فوق العاده
یادش بخیر خیلی وقت پیش دیدمش
تنها چیزی که ازش یادمه اون سکانس مهر زدنه.!
film I served a king ham az in nevisande hast