شيکاگو، «کالوين جارت» (ساترلند)، همسرش، «بت» (تايلرمور) و پسر جوان شان (کانراد) «هاتن»)، سعي مي کنند تا پس از حادثه ي مرگ ناگهاني پسر بزرگ خانواده - «باک» (دوبلر) - و خودکشي ناموفق «کانراد» که خود را در مرگ او مقصر مي داند، دوباره ي زندگي عادي را از سر بگيرند.
دیدگاه کاربران نمایش تمام دیدگاه ها
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
زندگی بدون امید و پوچی که دنیای نوجوانی که مرگ را از نزدیک حس کرده ، پر شده از احساسات تلخ و یافتن امیدی که سه شخصیت فیلم را به هم نزدیک ویا دور می کند ، کلنجار رفتن سه شخصیت برای نگه داشتن خانواده و برگشت شادی ، شخصیتی که با زدن نقاب و فرار می خواد به صورت مصنوعی زندگی رو ادامه بده (مادر ) ، شخصیتی که به دنبال راه حل می گرده (پدر ) و پسری که درجنگ با خودش هست و نیاز به سرزنش خودش باعث شده که کنترل خودش رو از دست یده ،یافتن جوابی برای اینکه دیگه خودش رو سرزنش نکنه وجود نداره و جزو اعتیاد و عادتی شده که باعث از بین رفتن دیدی از زندگی برای دنیایی که کارهایی باعث حسرت می شه حسی رو بوجود می آره که انسان های دارای وجدان دائم در حال تجربه آنهاست ، پسری که خدا رو قبول نداره ولی حس گناه همیشه همراه اون هست و تنها جواب آن را در جبران کردن می شه دید ، جبران کردن برای خود ( بخشیدن خودش ) ، جبران کردن برای مادر و پدر و در آخر به زندگی ادامه دادن ، پدر راه حل رو پیدا کرد ولی تظاهر و فرار مادر و گریه کردن در خفا ، باعث می شه که فیلم واقعی تر بشه ،چون در زنگی واقعی همه رستگار نمی شن .................
اولین نفری هستم که درتاریخ ۱۶/۵/۹۳ درمورد این فیلم مظلب مینویسم.شاهکاره رابرت ردفورداست.ازدست ندهید
قاتل جان لنون(خواننده معروف) بعد از دیدن این فیلم مدتی از فکر کشتن جان بیرون اومد
درامی فوق العاده از روایت فروپاشی یک خانواده در بحران و فقدان، فیلم با موسیقی و سرود گروه کر شروع میشه و تا انتهای فیلم طول می کشه تا متوجه بشید چرا گروه کر؟ گروه کر متشکلاز گروهی از صداهای بالا و پایین و متفاوته که هر کدوم به تنهایی معنایی ندارن ولی زمانی که با هم و هماهنگ باشن تبدیل میشن به صوتی دلنشین و این نشون دهنده شخصیت های مختلف این فیلمه که داخلش به اون اشاره هم میشه.
اما مهمتر از همه چیزی که توجه بیننده رو به خودش جلب می کنه فضاییه که فیلم به نمایش در میاره که ترکیبیه از سبک هنری و فرهنگیه دهه ۷۰ آمریکا که دهه ای مقتشش و تکرار نشدنی برای آمریکا و جهانه واین موضوع که این فضا در حال تغیره و نشونشم در فیلمکارکتر اصلی این فیلمه، پسری که بر خلاف اکثر شخصیتای فیلم که دارای تیپ و مدل موی دهه ی هفتادی و بلند هستن، موهای کوتاهی داره و غیر از این که سعی داره به همه بفهمونه که دوران قبلی تموم شده و دوره ی جدیدی شروع شده می خواد اینم بگه که دوره ی قبلی هم همیشگی نبوده و از یه زمانی شروع شده و حالا هم تموم شده و زندگی هنوزم جریان داره و این موضوع که فقدان و وجود مسئله جدیدی نیست و طبیعین درست مثل کلید های پیانو که کلید های سیاهش برای غم و کلیدهای سفیدش برای شادین و تنها زمانی میشه صدای زندگی رو شنید که هر دو با هم نواخته بشن.
در آخر هم باید بگم که جایی برای بحث درباره بازی عالی و زیرپوستی بازیگرا مخصوصا تیموتی هاتون و دونالد ساترلند که به خاطر کارگردانی رابرت ردفورد در ۴۴ سالگی و پختگیه کارش هست نمیشه داشت که همه ی اینها باعث به وجود اومدن اثری پر مفهوم و غنی با ماندگاریه بالا میشه که دلیل اصلی استفاده از موسقیه به یاد موندنی و دلنشین فیلم رو هم از همینجا میشه متوجه شد.
فیلمش مالی نیست
این فیلم رو دوبار دیدم، ولی باز باید دانلودش کنم.
حتما ببینید.
چجوری اسکار بهترین فیلم نامه رو برنده شده؟!! ین فیلم واقعا داستانش هیچ کشش آنچنانی نداشت که بیننده رو مجذوب خودش کنه یه فیلم کاملا عادی و معمولی بود
عالی بود برای من ، من درامای تلخ دوس دارم اینم که یه درام محشر با یکم تلخی بود