«توم» (لوباشنکو)، جوان نوزده ساله، دل باخته ي «ماگدالنا» (شاپو لوفسکا)، همسايه ي سي ساله ي آپارتمان ساختمان روبه روي خانه اش مي شود. او هر شب با تلسکوپ، آپارتمان «ماگدالنا» را ديد مي زند و بعضي اوقات به «ماگدالنا» تلفن مي کند ولي حرف نمي زند...
«توم» (لوباشنکو)، جوان نوزده ساله، دل باخته ي «ماگدالنا» (شاپو لوفسکا)، همسايه ي سي ساله ي آپارتمان ساختمان روبه روي خانه اش مي شود. او هر شب با تلسکوپ، آپارتمان «ماگدالنا» را ديد مي زند و بعضي اوقات به «ماگدالنا» تلفن مي کند ولي حرف نمي زند...
من عاشقانه این فیلم رو دوست دارم.چون خودم از ۱۹ سالگی عاشق زنی شدم ۳۱ ساله الآنم که ۲۵ سالمه عاشقشم
37
موجن دبولی
۹ سال پیش
واقعن عشق وجود دارد و انسان را کور و مغلوب خود میکند ؟؟؟ یا واقعن عشق وجود دارد و انسان را کور و مغلوب خود میکند !!!
در ادامه ی اثار چالش برانگیز کیشلوفسکی این بار شاهد خط حائل عشق و هوس ! تمام اثار عاشقانه در باب روابط عاشقانه هستند اما این کنکاش کیشلوفسکی در مورد جنس و ماهیت عشق است ! تنها ذکر کردن همین توصیف در مورد فیلم بس است که دلیلی شود بر بزرگی و بینش فیلم و سازنده اش ... و هم چنین پاسخی بر آیا ها و شبهات وجودی عشق که قرن هاست انسان ها را برای پاسخ به ان به دو گروه کرده . فیلم دان بزرگ لهستانی با چیره دستی و هوشمندی به نمایندگی از این دو گروه ، دو تن را بیرون کشیده و در جریان عاشقانه ای دراماتیزه به زندگی گرفته است ، البته به انضمام شبهه ی آن یعنی : ش.ه.و.ت !
فیلم در عملی خلاقانه به دو قسمت کلی تقسیم می شود ، تفکر و دید توم در مقابل برداشت و شناخت ماگدا ... نقطه مشترک اثار کیشلوفسکی همچنان در این اثر نیز نفس می کشد و خود را به رخ می کشد : *فیلم گردانی استادانه *سوژه و داستان پربار *تصویر و نورپردازی هدف دار و موسیقی درخور
بعنوان سخن اخر باید گفت که فقط با دیدن این فیلم میتوان فهمید که کیشلوفسکی به چه زیبایی به امتحان عشق و شبهه اش پاسخ داده است .....
------------------------------------------------------------------- پی نوشت : با پی بردن به دید و افکار کیشلوفسکی بعداز دیدن اثارش حسرت بزرگی ست که بعداز ورود این مرد ۵۵ ساله به بیمارستان دیگر نتوانست زنده بیرون بیاید و سه گانه ی بهشت ،دوزخ ،برزخش را بنا نهد ...
29
latif_1369_2000
۹ سال پیش
آنچه که عشق را به دردسر افکنده است تمایز و جدا سازی شهوت از خصلت های منطقیِ عشق است.هیچ عشقی بی شهوت و جنون وجود ندارد.عشق یعنی تلاقی تن و ذهن.هر گاه که سعی در تفکیک تمایلات جسمی از خصلت های ذهنی می شود عشق به تناقضاتی بر می خورد که لاینحل است. این فیلم به ما نشان می دهد که چگونه ویژگی های شهوانی تن منطبق بر خصلت های والای عشق ورزی است.کیشلوفسکی همچنین در تلاش است اشکار سازد که چگونه عشق در پیوند مستقیم با شناخت های تدریجی و زمانمند قرار دارد.عشق در یک نگاه بی معنی است.یونانیان باستان به ما یاد داده اند که دوست داشتن بدون شناخت بی ارزش است.شخصیت اصلی فیلم عشقش با شناخت جزییات زندگی معشوقه تکامل می یابد:با آگاهی از کوچکترین حرکات و اعمال معشوقه،با شناخت دردها و شادی های معشوقه.عشق یعنی من تو را آنگونه می فهمم که دیگران نمی فهمند.زیرا من چنین تو را می بینم که دیگران قادر نخواهند بود ببینند.
21
ALIREZA TAVALLAIE
۹ سال پیش
#بررسی_روانکاوانه_داستانی_کوتاه_درباره_عشق عشق از شناخت حاصل میگیرد،هر انسانی به دلیل اصل انشقاق و کثرتی که باعث شده از آنیمای(نیمه ی زنانه ی شخصیت اش) فاصله بگیرد در عالم ماده به دنبال عشقی زمینی میگردد تا به وحدت وجودی رسیده و ناخودآگاه اش را تکمیل کند،و هرچقدر آن جنس مونث به آنیمایش شباهت بیشتری داشته باشد،شدت این عشق در او بیشتر میشود. اما تمامی این عشق از شناخت می آید،از میزان آشنایی فرد با شخصیت معشوقه اش،و هرچقدر شناخت بیشتر شود، اختلاف معشوقه با آنیمای گمشده اش بیشتر نمایان شده،و از میزان این عشق کاسته شده و کم کم چیزی از آن باقی نمی ماند. اینجاست که فرد دچار سرگشتگی شده و از رسیدن به وحدت باز میماند و در شناخت کامل ناخودآگاهش شکست میخورد. پسر جوان فیلم کیشلوفسکی هم تا زمانی که از پشت دوربین به تماشای زن مینشست،تمام خواست درونی اش را در او میدید و لحظه به لحظه بر آتش عشقش افزوده میشد،اما نقصان این عشق عدم شناخت کافی زن بود،و زمانی که پسر وارد خانه ی زن شد،به شناخت رسید و در لحظه ای تمامی آن عشق رنگ باخت و زیر این فشار تاب نیاورد و دست به خودکشی زد،اما به عکس او زن پس از شناخت پسر،آنیموس اش(نیمه ی مردانه ی ناخودآگاه زن) را در او یافت،و در اینجاست که جای عاشق و معشوق عوض شد.
12
asssssghar_msi
۸ سال پیش
پوستر فیلم خیلی زیبا و هوشمندانه طراحی شده یاد این شعر افتادم: ز دست دیده و دل هر دو فریاد - که هر چه دیده بیند دل کند یاد بسازم خنجری نیشش زفولاد - زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
هنرمندان غربی از عشق هیچ نمی دانند منتها کیشلوفسکی نشان داد کمی سطح بالاتر است.
9
pooria.babayi
۹ سال پیش
خیلی فیلم خوبی بود.ولی یه نکته ای هست،عاشق بدی های عشقش رو نمیبینه،اینجا پسره یهو دگرگون شد.پس میشه گفت عاشق نبوده.یه جور وابستگی بوده امتیازش کاملا مناسبه
واقعا من در وصف زیبایی این فیلم هیچی نمیتونم بگم. از دقیقه به دقیقه ی این فیلم لذت بردم. در عین سادگی شاهد یک شاهکار هستیم. از اون سری فیلمایی هستش که تا همیشه در ذهن مخاطب نقش مینده. من به این فیلم نمره ی ۱۰ رو میدم.
دیدگاه کاربران نمایش تمام دیدگاه ها
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
من عاشقانه این فیلم رو دوست دارم.چون خودم از ۱۹ سالگی عاشق زنی شدم ۳۱ ساله الآنم که ۲۵ سالمه عاشقشم
واقعن عشق وجود دارد و انسان را کور و مغلوب خود میکند ؟؟؟
یا
واقعن عشق وجود دارد و انسان را کور و مغلوب خود میکند !!!
در ادامه ی اثار چالش برانگیز کیشلوفسکی این بار شاهد خط حائل عشق و هوس !
تمام اثار عاشقانه در باب روابط عاشقانه هستند اما این کنکاش کیشلوفسکی در مورد جنس و ماهیت عشق است !
تنها ذکر کردن همین توصیف در مورد فیلم بس است که دلیلی شود بر بزرگی و بینش فیلم و سازنده اش ... و هم چنین پاسخی بر آیا ها و شبهات وجودی عشق که قرن هاست انسان ها را برای پاسخ به ان به دو گروه کرده .
فیلم دان بزرگ لهستانی با چیره دستی و هوشمندی به نمایندگی از این دو گروه ، دو تن را بیرون کشیده و در جریان عاشقانه ای دراماتیزه به زندگی گرفته است ، البته به انضمام شبهه ی آن یعنی : ش.ه.و.ت !
فیلم در عملی خلاقانه به دو قسمت کلی تقسیم می شود ، تفکر و دید توم در مقابل برداشت و شناخت ماگدا ...
نقطه مشترک اثار کیشلوفسکی همچنان در این اثر نیز نفس می کشد و خود را به رخ می کشد :
*فیلم گردانی استادانه
*سوژه و داستان پربار
*تصویر و نورپردازی هدف دار
و موسیقی درخور
بعنوان سخن اخر باید گفت که فقط با دیدن این فیلم میتوان فهمید که کیشلوفسکی به چه زیبایی به امتحان عشق و شبهه اش پاسخ داده است .....
-------------------------------------------------------------------
پی نوشت :
با پی بردن به دید و افکار کیشلوفسکی بعداز دیدن اثارش حسرت بزرگی ست که بعداز ورود این مرد ۵۵ ساله به بیمارستان دیگر نتوانست زنده بیرون بیاید و سه گانه ی بهشت ،دوزخ ،برزخش را بنا نهد ...
آنچه که عشق را به دردسر افکنده است تمایز و جدا سازی شهوت از خصلت های منطقیِ عشق است.هیچ عشقی بی شهوت و جنون وجود ندارد.عشق یعنی تلاقی تن و ذهن.هر گاه که سعی در تفکیک تمایلات جسمی از خصلت های ذهنی می شود عشق به تناقضاتی بر می خورد که لاینحل است. این فیلم به ما نشان می دهد که چگونه ویژگی های شهوانی تن منطبق بر خصلت های والای عشق ورزی است.کیشلوفسکی همچنین در تلاش است اشکار سازد که چگونه عشق در پیوند مستقیم با شناخت های تدریجی و زمانمند قرار دارد.عشق در یک نگاه بی معنی است.یونانیان باستان به ما یاد داده اند که دوست داشتن بدون شناخت بی ارزش است.شخصیت اصلی فیلم عشقش با شناخت جزییات زندگی معشوقه تکامل می یابد:با آگاهی از کوچکترین حرکات و اعمال معشوقه،با شناخت دردها و شادی های معشوقه.عشق یعنی من تو را آنگونه می فهمم که دیگران نمی فهمند.زیرا من چنین تو را می بینم که دیگران قادر نخواهند بود ببینند.
#بررسی_روانکاوانه_داستانی_کوتاه_درباره_عشق
عشق از شناخت حاصل میگیرد،هر انسانی به دلیل اصل انشقاق و کثرتی که باعث شده از آنیمای(نیمه ی زنانه ی شخصیت اش) فاصله بگیرد در عالم ماده به دنبال عشقی زمینی میگردد تا به وحدت وجودی رسیده و ناخودآگاه اش را تکمیل کند،و هرچقدر آن جنس مونث به آنیمایش شباهت بیشتری داشته باشد،شدت این عشق در او بیشتر میشود.
اما تمامی این عشق از شناخت می آید،از میزان آشنایی فرد با شخصیت معشوقه اش،و هرچقدر شناخت بیشتر شود، اختلاف معشوقه با آنیمای گمشده اش بیشتر نمایان شده،و از میزان این عشق کاسته شده و کم کم چیزی از آن باقی نمی ماند.
اینجاست که فرد دچار سرگشتگی شده و از رسیدن به وحدت باز میماند و در شناخت کامل ناخودآگاهش شکست میخورد.
پسر جوان فیلم کیشلوفسکی هم تا زمانی که از پشت دوربین به تماشای زن مینشست،تمام خواست درونی اش را در او میدید و لحظه به لحظه بر آتش عشقش افزوده میشد،اما نقصان این عشق عدم شناخت کافی زن بود،و زمانی که پسر وارد خانه ی زن شد،به شناخت رسید و در لحظه ای تمامی آن عشق رنگ باخت و زیر این فشار تاب نیاورد و دست به خودکشی زد،اما به عکس او زن پس از شناخت پسر،آنیموس اش(نیمه ی مردانه ی ناخودآگاه زن) را در او یافت،و در اینجاست که جای عاشق و معشوق عوض شد.
پوستر فیلم خیلی زیبا و هوشمندانه طراحی شده
یاد این شعر افتادم:
ز دست دیده و دل هر دو فریاد - که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش زفولاد - زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
هنرمندان غربی از عشق هیچ نمی دانند منتها کیشلوفسکی نشان داد کمی سطح بالاتر است.
خیلی فیلم خوبی بود.ولی یه نکته ای هست،عاشق بدی های عشقش رو نمیبینه،اینجا پسره یهو دگرگون شد.پس میشه گفت عاشق نبوده.یه جور وابستگی بوده
امتیازش کاملا مناسبه
(( بعضی وقتها تلفن می کند اما حرفی نمیزند...))
دهنت سرویس زنگ میزنی حداقل یه فوت کن...مزاحمم قدیمیش خوبه...اصالت داشتن...
واقعا من در وصف زیبایی این فیلم هیچی نمیتونم بگم.
از دقیقه به دقیقه ی این فیلم لذت بردم.
در عین سادگی شاهد یک شاهکار هستیم.
از اون سری فیلمایی هستش که تا همیشه در ذهن مخاطب نقش مینده.
من به این فیلم نمره ی ۱۰ رو میدم.