کاشکی کمی توضیح میدادید منظورتون از عالی بود چیه؟...صرفا چون جز اون دسته از فیلماییه که اگه براش دست نزنی یعنی تو یه آدم بی سواد و یا غیر قابل درک هستی...یا باید تمام کارای لینچ رو نگاه کنیمو بعد تو فضای این فیلم غیر متعارف قرار بگیریم؟...صرف گفتن دو کلمه ی عالی بود فکر میکنم یه جور دست زدن از زور اجبار برای این فیلم باشه...با سپاس
15
Mohammad Ghasemi
۱۰ سال پیش
من یک توضیح اول میدم تا یک وقت سو تفاهمی پدید نیاد . این فیلم تنها با یک دوربین گرفته شده و هیچ zoom out و zoom in درش وجود نداره جز یک صحنه که تلفن نشون داده می شه . . . البته شناخت سایرن و آلیس در سرزمین عجایب و نقد فلسفه ی آلیس در سرزمین عجایب از مهم ترین اصولی است که باید قبل دیدن این فیلم و سه فیلم (( بزرگراه گمشده ، جاده ی مالهالند و اینلند امپایر )) کاملاً درک شود و این موضوع رو باید مد نظر قرار داد که هر کارگردانی از بروز های درونی و کودکی خود نیز کلمات را ملتهب می کند . دوست عزیزم جناب مولوی خدمت شما عرض کنم که این فیلم به ظاهر کسل کننده و درهم و برهم که دیالوگ های بی معنی ولی مونولوگ های بامعنی دارد تقریباً قسمتی از حلقه ی گمشده ی اینلند امپایر رو نمایان می کند . لینچ عاشق راز و رمز است و از وجود این ویژگی در فیلم هایش لذت می برد . به قول یکی از دوستانم لینچ سبکی ندارد و لینچ خود لینچ است و تمام . . . من دقیق نمی دونم برداشت ضمنی شما از اینلند امپایر چیست ، ولی اینلند امپایر یک حکایت یک سلسله وقایع از اوکراین و سپس در لهستان و سپس در منطقه ی اینلند امپایر در لس انجلس است . بیشتر روایت حول مردی می چرخید که زنی به نام نیکی رو به دردسر انداخته بود . کشف این نکته رو در دیالوگی که نیکی با دکتر روانشناس در پیش داره میشه فهمید . این مرد که نیکی رو به دردسر انداخته توانایی هیپنوتیزم کردن دیگران را به خوبی دارد و در یک سیرک در همان منطقه ی دریای بالتیک که به لهستان ساحل دارد کار می کند که همسر نیکی نیز در آنجا مسئول نگه داری حیوانات است . داستان گره ای عجیب با قاچاق و فرار دختران اوکراینی به امریکا دارد که از مرز لهستان می گذرند و به امریکا سفر می کنند . احتمالاً رمزی در فیلم هست که سیرک لهستانی رو به این معقوله ی قاچاق دختران اوکراینی مرتبط میکنه که من هنوز متوجه نشدم چون زیاد با دقت خیلی زیاد هنوز بررسی نکردم . جابجا شدن زمان و عدم ثبوت مکان زمان به فلسفه ی آلیس در سرزمین عجایب اشاره دارد و این قصه اول فیلم زمانی که مرد هیپتوزم گر از پیر مردی که به ظاهر قدرتمند و ثروتمند می رسد (( که من حدس می زنم رییس سیرک است )) درخواست یک دریچه برای ورود می کند و در سکانس بعدی خرگوشی را در نور می بینیم که ناپدید می شود . خرگوش اولین حیوانی است که آلیس در سرزمین عجایب رویت می کند . بعد سکانس به خانواده ی سه نفره ی این سه خرگوش می رسد . احتمالاً لینچ تعدادی دیالوک را نامظم کرده و به بازیگران داده تا اجرا کنند . اما اعمال آن ها بدون در نظر گیری دیالوگ ها قابل تفسیر است و می توان هدف کارگردان را درک کرد . خروج مکرر کاراکتر مرد از درب و به هیجان درآمدن و تشویق حین ورود هر یک از این اشخاص به داخل اتاق یک نمادگرایی رمز گونه دارد و مکث هایی که بین دیالوگ ها می شود و هیچ اتفاقی نمی افتد نشان از روایت افسردگی و جمودی است که در بین افراد یک خانواده می تواند شکل بگیرد که به عدم درک متقابل آن ها تبدیل می شود . تقریباً اشاره ای هم به این که مرد سر کار است و زن فقط در و دیوار را نگاه می کند تا مرد بیاید و شب شود نیز می شود و تا حدی تصور می کنم که به توهمات وحشتناک و ترس از آینده در قالب مونولوگ ها و تصویر کردن یک موجود ترسناک در تصور و خیال این سه شخص در حال بیان است . جایی که با باز شدن در صدای جیغ شنیده می شود و در اینلند امپایر نیکی تیر چهارم را از کلت به سمت مرد هیپنوتیزم گر پرتاب می کند یک تطبیق به جا دارد و حینی که کاراکتر مرد خرگوش ها پاسخ تلفن را می دهد و در فیلم rabbits صدایی نمی شنوید و در فیلم اینلند امپایر می شنوید که نیکی فریاد می زند بیلی نیز یک تطبیق است . ضمن این مطلب داستانی که نیکی برای ایفای نقش در فیلم آن در اینلند امپایر انتخاب شده یک داستان از کولی های لهستانی است به نام ۴۷ . ۴۷ عدد نحسی در دید کولی های لهستانی محسوب می شود . احتمال می دم که منظور لینچ از مشاهده ی اتاق ۴۷ در اینلند امپایر اتاقی است که در آن جمود و افسردگی گریبان انسان را می گیرد و اتاقی که خرگوش ها در آن زندگی می کنند نیز همان اتاق ۴۷ است . اما خیلی بیش از این ها رمز گذاری در این فیلم می بینیم و در دیالوگ ها و حرکات تکراری کاراکتر های اوکراینی اینلند امپایر پر از رمز و راز است که همان عدم ثبوت مکان زمان را به راحتی و به شکل رویا گونه به درک آدم می رساند . و ارتباط فیلم rabbits با جاده ی مالهالند و بزرگراه گمشده به همان عدم ثبات شخصیت هنرمندان که در اینلند امپایر به آن اشاره شده است بر می گردد که اگر بخواهیم تفسیر کنیم که منظور این کارگردان از این رمز نگاری ها برای ماندگاری فیلم هایش چیست باید کتابی قطور بنویسیم که بنده نیز از نوشتن این کتاب عاجز هستم و فقط به همین کشف های خود بسنده می کنم .
11
vazin
۱۰ سال پیش
صرفا یک فیلم کوتاهه که بعد ها توسط لینچ در اینلند امپایر گنجانده شد هیچ نیازی هم به درک اون دو فیلم دیگر نیست و هیچ ربطی هم بهش نداره.
4
sahand jafari
۱۰ سال پیش
عالی بود۲۵/۱۲/۹۳
4
Mohammad Ghasemi
۱۰ سال پیش
خداییش باید این سه تا رو دیده باشی معنی این فیلم رو درک کنی اینلند امپایر جاده مالهالند بزرگراه گمشده
0
حسین
۸ سال پیش
من فقط ب خاطر لورا هارینگ دانلود میکنمش خیلی خشکله
0
dr.mihanparast
۹ سال پیش
من چرا متوجه کمدی داستان نشدم! البته جدا از خیلی چراهای دیگه..!! :|
دیدگاه کاربران
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
کاشکی کمی توضیح میدادید منظورتون از عالی بود چیه؟...صرفا چون جز اون دسته از فیلماییه که اگه براش دست نزنی یعنی تو یه آدم بی سواد و یا غیر قابل درک هستی...یا باید تمام کارای لینچ رو نگاه کنیمو بعد تو فضای این فیلم غیر متعارف قرار بگیریم؟...صرف گفتن دو کلمه ی عالی بود فکر میکنم یه جور دست زدن از زور اجبار برای این فیلم باشه...با سپاس
من یک توضیح اول میدم تا یک وقت سو تفاهمی پدید نیاد .
این فیلم تنها با یک دوربین گرفته شده و هیچ zoom out و zoom in درش وجود نداره جز یک صحنه که تلفن نشون داده می شه . . .
البته شناخت سایرن و آلیس در سرزمین عجایب و نقد فلسفه ی آلیس در سرزمین عجایب از مهم ترین اصولی است که باید قبل دیدن این فیلم و سه فیلم (( بزرگراه گمشده ، جاده ی مالهالند و اینلند امپایر )) کاملاً درک شود و این موضوع رو باید مد نظر قرار داد که هر کارگردانی از بروز های درونی و کودکی خود نیز کلمات را ملتهب می کند .
دوست عزیزم جناب مولوی خدمت شما عرض کنم که این فیلم به ظاهر کسل کننده و درهم و برهم که دیالوگ های بی معنی ولی مونولوگ های بامعنی دارد تقریباً قسمتی از حلقه ی گمشده ی اینلند امپایر رو نمایان می کند .
لینچ عاشق راز و رمز است و از وجود این ویژگی در فیلم هایش لذت می برد .
به قول یکی از دوستانم لینچ سبکی ندارد و لینچ خود لینچ است و تمام . . .
من دقیق نمی دونم برداشت ضمنی شما از اینلند امپایر چیست ، ولی اینلند امپایر یک حکایت یک سلسله وقایع از اوکراین و سپس در لهستان و سپس در منطقه ی اینلند امپایر در لس انجلس است .
بیشتر روایت حول مردی می چرخید که زنی به نام نیکی رو به دردسر انداخته بود .
کشف این نکته رو در دیالوگی که نیکی با دکتر روانشناس در پیش داره میشه فهمید .
این مرد که نیکی رو به دردسر انداخته توانایی هیپنوتیزم کردن دیگران را به خوبی دارد و در یک سیرک در همان منطقه ی دریای بالتیک که به لهستان ساحل دارد کار می کند که همسر نیکی نیز در آنجا مسئول نگه داری حیوانات است .
داستان گره ای عجیب با قاچاق و فرار دختران اوکراینی به امریکا دارد که از مرز لهستان می گذرند و به امریکا سفر می کنند .
احتمالاً رمزی در فیلم هست که سیرک لهستانی رو به این معقوله ی قاچاق دختران اوکراینی مرتبط میکنه که من هنوز متوجه نشدم چون زیاد با دقت خیلی زیاد هنوز بررسی نکردم .
جابجا شدن زمان و عدم ثبوت مکان زمان به فلسفه ی آلیس در سرزمین عجایب اشاره دارد و این قصه اول فیلم زمانی که مرد هیپتوزم گر از پیر مردی که به ظاهر قدرتمند و ثروتمند می رسد (( که من حدس می زنم رییس سیرک است )) درخواست یک دریچه برای ورود می کند و در سکانس بعدی خرگوشی را در نور می بینیم که ناپدید می شود .
خرگوش اولین حیوانی است که آلیس در سرزمین عجایب رویت می کند .
بعد سکانس به خانواده ی سه نفره ی این سه خرگوش می رسد .
احتمالاً لینچ تعدادی دیالوک را نامظم کرده و به بازیگران داده تا اجرا کنند .
اما اعمال آن ها بدون در نظر گیری دیالوگ ها قابل تفسیر است و می توان هدف کارگردان را درک کرد .
خروج مکرر کاراکتر مرد از درب و به هیجان درآمدن و تشویق حین ورود هر یک از این اشخاص به داخل اتاق یک نمادگرایی رمز گونه دارد و مکث هایی که بین دیالوگ ها می شود و هیچ اتفاقی نمی افتد نشان از روایت افسردگی و جمودی است که در بین افراد یک خانواده می تواند شکل بگیرد که به عدم درک متقابل آن ها تبدیل می شود .
تقریباً اشاره ای هم به این که مرد سر کار است و زن فقط در و دیوار را نگاه می کند تا مرد بیاید و شب شود نیز می شود و تا حدی تصور می کنم که به توهمات وحشتناک و ترس از آینده در قالب مونولوگ ها و تصویر کردن یک موجود ترسناک در تصور و خیال این سه شخص در حال بیان است .
جایی که با باز شدن در صدای جیغ شنیده می شود و در اینلند امپایر نیکی تیر چهارم را از کلت به سمت مرد هیپنوتیزم گر پرتاب می کند یک تطبیق به جا دارد و حینی که کاراکتر مرد خرگوش ها پاسخ تلفن را می دهد و در فیلم rabbits صدایی نمی شنوید و در فیلم اینلند امپایر می شنوید که نیکی فریاد می زند بیلی نیز یک تطبیق است .
ضمن این مطلب داستانی که نیکی برای ایفای نقش در فیلم آن در اینلند امپایر انتخاب شده یک داستان از کولی های لهستانی است به نام ۴۷ .
۴۷ عدد نحسی در دید کولی های لهستانی محسوب می شود .
احتمال می دم که منظور لینچ از مشاهده ی اتاق ۴۷ در اینلند امپایر اتاقی است که در آن جمود و افسردگی گریبان انسان را می گیرد و اتاقی که خرگوش ها در آن زندگی می کنند نیز همان اتاق ۴۷ است .
اما خیلی بیش از این ها رمز گذاری در این فیلم می بینیم و در دیالوگ ها و حرکات تکراری کاراکتر های اوکراینی اینلند امپایر پر از رمز و راز است که همان عدم ثبوت مکان زمان را به راحتی و به شکل رویا گونه به درک آدم می رساند .
و ارتباط فیلم rabbits با جاده ی مالهالند و بزرگراه گمشده به همان عدم ثبات شخصیت هنرمندان که در اینلند امپایر به آن اشاره شده است بر می گردد که اگر بخواهیم تفسیر کنیم که منظور این کارگردان از این رمز نگاری ها برای ماندگاری فیلم هایش چیست باید کتابی قطور بنویسیم که بنده نیز از نوشتن این کتاب عاجز هستم و فقط به همین کشف های خود بسنده می کنم .
صرفا یک فیلم کوتاهه که بعد ها توسط لینچ در اینلند امپایر گنجانده شد هیچ نیازی هم به درک اون دو فیلم دیگر نیست و هیچ ربطی هم بهش نداره.
عالی بود۲۵/۱۲/۹۳
خداییش باید این سه تا رو دیده باشی معنی این فیلم رو درک کنی
اینلند امپایر
جاده مالهالند
بزرگراه گمشده
من فقط ب خاطر لورا هارینگ دانلود میکنمش خیلی خشکله
من چرا متوجه کمدی داستان نشدم! البته جدا از خیلی چراهای دیگه..!! :|