یعنی آخرت سورئال, یه فرق بزرگی بین بی معنی بودن یک فیلم و نفهمیدن آن فیلم وجود داره. من این فیلمو نفهمیدم, تعجب هم نمیکنم اصن توانشو ندارم.... یه چیز سطحی فهمیدم که ممکنه سخت در اشتباه باشه, از اونجا که اسم فیلم خداحظی با زبان هست گدار خواسته این فیلمو با تصویران مبهم به ما نشان بده که معدود کسانی میتونه آن هارو بفهمه.... دوستمون hbizhi خیلی زیبا نوشته بود اگر گدار را قبول نداری، بدان که کوبیسم و داداییسم و سورئال را زیر سوال برده ای این فیلم رو مخاطب های معمولی سینما که هیچ بعضی از مخاطب های حرفه ای سینما هم نمیتونن بفهمن چه برسه به من.... مخاطب های معمولی این فیلمو نبینند چون ممکنه از سینما متنفر بشن (این یه تعریف از این فیلم بود)
31
academytaraneh
۱۰ سال پیش
نگاهی به درک نشده ترین فیلم گدار
اگر آثار گدار را به مثابه ی اتاق های مختلف یک قصر بیانگاریم خداحافظی با زبان همان اتاق پادشاه است که هر کس اجازه ی ورود به آن را ندارد! با فیلمی مواجهیم که ترکیب اجزایش نامتعارف تر از آنند که می نمایند ، آنگونه که نامتعارف بودن در مرحله ی ادراک به واژه ای ناکارآمد تبدیل میشود در وصف دستور زبانِ ناشناخته ی تصاویرش ، این فیلم به همان اندازه ساده لوحانه پنداشت میشود که نوشته های بودلر در ۱۶۰ سال پیش توسط آنان که از درکشان عاجز بودند چنین قلمداد میشدند.
ما در خداحافظ زبان با مرثیه ای بر دردِ انسان بودن مواجهیم یا شکوایه ای بر انسانی نبودن انسان ها؟ هر چند مفهوم دوم به تنهایی سبب بسیاری از ناکامی های ماست اما معنای اول که همان رنجِ انسان بودن است بی شک مسبوق بر تبعات بعدی جهان آدمیان است ، گدار میخواهد پرده از این واقعیت بردارد که ماهیت وجودی آدمی در چشم اندازی به نام زمین با فساد ، تباهی و ویرانگری درآمیخته است
آنجاست که نگاه بدویِ رُکسی (سگی که در بخش های مختلف فیلم نمایش داده میشود) به طبیعت میتواند آغاز دوباره ای بر مفهوم زیستن باشد (سگ‌ها گوش ميکنند ولي حتی يک کلمه حرف نميزنند ، آنها در پایان قصه سوالات بسیاری میپرسند: انسان چیست؟ شهر چیست؟ جنگ چیست/ از دیالوگ های فیلم) نگاهی خالی از تعصب و مصلحت اندیشی های آدمی که هربار او را به قعر برده و به ورطه ی اشتباه کشانده است ، آنچه گدار هم در اثناء فیلم به آن اشاره میکند : به نظرم شما باید از قعر آغاز کنید آغازی دوباره اما فارغ از عقل معاش ، فارغ از سیاست ، فارغ از منفعت طلبی ، فارغ از محدودیت ها و مرزها .
در لایه های سطحی تر فیلم گریزهایی به مفاهیم بنیادی اگزیستانسیالیسم را شاهدیم به بیانی دقیق تر آدمی و عدم پذیرش مسئولیت خویشتن هر کس فلاکت خود را معلول عواملی بیرونی می انگارد دولت ، خانواده ، اطرافیان و هر آنچه بوده و هست الا خود ، در نظر او همگان مقصرند مگر خودش ، تا آن هنگام که هر شخص عوامل بیرونی را سبب ناکامی خود میداند از درک بدوی زیستن ناتوان است (هيتلر چيزي را اختراع نکرد بلکه یک سنت قدیمی ما را به این بحران کشانده/ از دیالوگ های فیلم) اختراع صفر همان درک اهمیت بازگشت به بدویت است ، به قبل از مفاهیم ساخته ی ذهن و کلام بشری ، چون این آرمان ناممکن می نماید چاره ای جز باز آفریدن خویشتن نمی یابد ، میخواهد که خود را باز آفریند و تصحیح کند چنان که یک تابلوی نقاشی یا یک شعر را تصحیح میکنند ، میخواهد شعر خود باشد و این تراژدی اوست . آنچه آورده شد تنها بازخوانی بخش کوچکی از مفاهیم رمزگشایی شده ی خداحافظی با زبان بود که مجال بازتاب شان یافته شد ، تنها اندکی از بسیارها .
با مهر - گلستانی / مرداد ۹۴
18
latif_1369_2000
۹ سال پیش
زبان مرده است.مرگ زبان باز زاده شدن انسان است.زیرا آن دم که انسان به قلمرو زبان گام نهاد ارتباطش را با هستی از دست داد.زبان ساحت یکدست سازی و همگون سازی است.و انسان همچون کالاها به واسطه ی زبان به قلمرو ی اقتصادی تولید وارد می گردد.زبان خلق شد تا انسان تنش بیواسطه ی خویش با جهان را قربانی حوزه ی تن آسای واژه ها کند.هایدگر در آغاز کتاب هستی و زمان به همین موضوع اشاره می کند آنگاه که می نویسد زبان نامتعارف و عجیب این کتاب عنصری ذاتی است برای دست یابی به ویژگی های هستی.قواعد زبانی از هم دریده می شوند تا امکان لمس هستی دگرباره میسر گردد.زیرا زبان همچون دیواری است که نظاره کردن بی واسطه را زایل کرده است.انسان بپس از نام نهادن بر چیزها به قلمرو نمادین نزول میکند زیرا دیگر نا با چیزها بلکه با نام آنها سروکار دارد.بکت از همین روی به ویرانی زبان کمر بسته بود.و گدار نیز در این فیلم در مسیر ایجاد نفهمیدن تلاش کرده است.آن هنگام که چیزی را نمی فهمیم باید بیش از هرلحظه ی دیگر به آن چیز اهمیت دهیم.زیرا نفهمیدن نمی تواند ما را فریب دهد.بلکه این فهم است که در کثیری از مواقع علت اصلی فریب و گمراهی است.گدار این فیلم را خلق کرده است تا اعتباری دیگر به ناآگاهی ببخشد.همانگونه که هنر انتزاعی ما را از سلطه ی ویرانگر و آزار دهنده ی معنا رها می گرداند.ساختارشکنی دقیقا معادل همان عبارتی است که در فیلم با آن روبرو می شویم:نقطه ی آغاز. هر ویرانی سرآغاز یک هستی نوین است.رادیکال بودن یعنی ارتباط متعهدانه با هر آن چه که وجود دارد .هر مؤلف حقیقی یک موجود آغازگر و رادیکال هست.و گدار آغاز را تا پایان حفظ میکند. زنده باد این آغازگر همیشگی
16
onc
۱۰ سال پیش
اگر بخوام ده فیلم برتر سال رو انتخاب کنم. احتمالا به این شکل لیستم رو میبندم
برای علاقمندان به زبان شناسی و فلسفه زبان فلسفه زبان در اروپای قاره ای سده بیستم، بابک احمدی: http://www.ihcs.ac.ir/Pages/Features/MovieDetail.aspx?id=۱۰۳۷۰ اگه از این فیلم خوشتون اومد، حتماً این سخنرانی رو هم گوش کنید کلاً هرچی که از بابک احمدی باشه، واجب المطالعه ست!
10
karimi.sajad
۱۰ سال پیش
بهترین فیلم ۲۰۱۴ به انتخاب مجله اند ساوند... (کامنت من چرا پاک شد؟!)
7
karimi.sajad
۱۰ سال پیش
۹/۵ از ۱۰ گدار با اینکه بیش از ۵۰ ساله داره فیلم میسازه٬ هنوز هم در خلق شاهکار تواناست...
5
ALIREZA TAVALLAIE
۹ سال پیش
پیرمرد آوانگارد سینما همچنان فیلم میسازد،همچنان دغدغه دارد و این خبر خوبی برای عاشقان هنر هفتم میباشد. گدار همان گدار جوان منتقد کایه دو سینماست،همان جوانی که همراه هم قطارانش مرزهای خیالی سینمای کلاسیک رو در هم شکست.بی هیچ تغییر و محافظه کاری که میتوانست دست آورد کهولت سن باشد. نه تنها قدمی از فلسفه فیلم سازی اش عقب نیامده،بلکه عصیانگرتر و عصبانی تر از گذشته به ابتدایی ترین و بنیادی ترین مفاهیم و ویژگی های مدیومی به اسم سینما حمله میکند.بر خط روایی، بر صلابت صدا و موسیقی در فیلم، بر هم آوایی تصاویر از قرار گرفتن شان در کنار یکدیگر، بر وضوح و زیبایی تصویر برای تولید جذابیت. گدار از جفت زوجی در فیلم اش استفاده کرده که بسیار شبیه به هم هستند، تمهیدی برای تولید آشفتگی در ذهن مخاطب، تا بیننده نتواند خط روایی مشخصی در ذهنش ترسیم کند،و زمانی که روایت محو و محوتر گردد داستانی نخواهد بود. اما چرا داستانی نباشد؟جواب ساده است و در اسم فیلم مستتر :خداحافظی با زبان. اولین مشخصه بارز داستان و قصه زبان است و روایت آن جز با مفهوم زبان میسر نمیگردد،و حال آنکه گدار معتقد است زبان تاثیر خود را در برقراری ارتباط انسانی از دست داده است. گدار با ارائه تصاویری از هیتلر و جنگ جهانی که نماد از خصم بشر بر علیه خودش است،سعی در تایید این مدعایش دارد.آیا اگر زبان ابزار کاملی برای ارتباط بشر بود این همه جنگ بین انسان ها در میگرفت؟ اما راه حل چیست؟۱_اندیشه وقتی زوج های فیلم نمیتوانند با کلام ارتباطی عمیق با یکدیگر برقرار کنند،راه حل را در استفاده از فلسفه و اندیشه گذشتگان و خود میبینند. ۲_نگاه و تصویر همانگونه که ژاک لاکان نگاه را از مهمترین و پیچیده ترین در تاثیرگذاری و یا تاثیرپذیری میداند،گدار نیز نگاه و تصویر را وسیله ی ارتباطی مناسبی میداند.چونان که در فیلم حیوانات را که از زبان کلام برخوردار نیستند و تنها نگاه را در چنته دارند برای ارتباط،موجودات متمدن تری مییابیم و سگ تنها مجودی معرفی میشود که تورا بیش از خویش دوست دارد. اما ضعف فیلم کجاست؟ ضعفش در آن است که اصلا فیلم سینمایی نیست! اگر شما اتومبیلی بسازید که دوچرخ داشته باشد و به جای سوخت از نیروی مکانیکی انسانی برای حرکت بهره جوید دیگر اتومبیل نساخته اید. وسیله ی نقلیه ساخته اید اما نامش دوچرخه است نه اتومبیل. گدار هم قصد ساخت اثری برای بیان اندیشه اش را داشته(وسیله نقلیه) اما وقتی اثر شما فاقد داستان،روایت، شخصیت پردازی،موسیقی روایی در جهت مفاهیم و جذابیت است دیگر اثری سینمایی نساخته آید(وسیله نقلیه ساخته اید اما اتومبیل نه) من نامش را بیان فلسفه فکری با زبان تصویر میگذارم. البته نمیتوان منکر هدایایی شد که همین اثر نیز به آینده سینما تقدیم میکند،زیرا رسالت گدار همواره همین بوده.
دیدگاه کاربران نمایش تمام دیدگاه ها
دیدگاه خود را با سایر کاربران به اشتراک بگذارید.
یعنی آخرت سورئال, یه فرق بزرگی بین بی معنی بودن یک فیلم و نفهمیدن آن فیلم وجود داره. من این فیلمو نفهمیدم, تعجب هم نمیکنم اصن توانشو ندارم.... یه چیز سطحی فهمیدم که ممکنه سخت در اشتباه باشه, از اونجا که اسم فیلم خداحظی با زبان هست گدار خواسته این فیلمو با تصویران مبهم به ما نشان بده که معدود کسانی میتونه آن هارو بفهمه....
دوستمون hbizhi خیلی زیبا نوشته بود اگر گدار را قبول نداری، بدان که کوبیسم و داداییسم و سورئال را زیر سوال برده ای این فیلم رو مخاطب های معمولی سینما که هیچ بعضی از مخاطب های حرفه ای سینما هم نمیتونن بفهمن چه برسه به من....
مخاطب های معمولی این فیلمو نبینند چون ممکنه از سینما متنفر بشن (این یه تعریف از این فیلم بود)
نگاهی به درک نشده ترین فیلم گدار
اگر آثار گدار را به مثابه ی اتاق های مختلف یک قصر بیانگاریم خداحافظی با زبان همان اتاق پادشاه است که هر کس اجازه ی ورود به آن را ندارد! با فیلمی مواجهیم که ترکیب اجزایش نامتعارف تر از آنند که می نمایند ، آنگونه که نامتعارف بودن در مرحله ی ادراک به واژه ای ناکارآمد تبدیل میشود در وصف دستور زبانِ ناشناخته ی تصاویرش ، این فیلم به همان اندازه ساده لوحانه پنداشت میشود که نوشته های بودلر در ۱۶۰ سال پیش توسط آنان که از درکشان عاجز بودند چنین قلمداد میشدند.
ما در خداحافظ زبان با مرثیه ای بر دردِ انسان بودن مواجهیم یا شکوایه ای بر انسانی نبودن انسان ها؟ هر چند مفهوم دوم به تنهایی سبب بسیاری از ناکامی های ماست اما معنای اول که همان رنجِ انسان بودن است بی شک مسبوق بر تبعات بعدی جهان آدمیان است ، گدار میخواهد پرده از این واقعیت بردارد که ماهیت وجودی آدمی در چشم اندازی به نام زمین با فساد ، تباهی و ویرانگری درآمیخته است
آنجاست که نگاه بدویِ رُکسی (سگی که در بخش های مختلف فیلم نمایش داده میشود) به طبیعت میتواند آغاز دوباره ای بر مفهوم زیستن باشد (سگ‌ها گوش ميکنند ولي حتی يک کلمه حرف نميزنند ، آنها در پایان قصه سوالات بسیاری میپرسند: انسان چیست؟ شهر چیست؟ جنگ چیست/ از دیالوگ های فیلم) نگاهی خالی از تعصب و مصلحت اندیشی های آدمی که هربار او را به قعر برده و به ورطه ی اشتباه کشانده است ، آنچه گدار هم در اثناء فیلم به آن اشاره میکند : به نظرم شما باید از قعر آغاز کنید آغازی دوباره اما فارغ از عقل معاش ، فارغ از سیاست ، فارغ از منفعت طلبی ، فارغ از محدودیت ها و مرزها .
در لایه های سطحی تر فیلم گریزهایی به مفاهیم بنیادی اگزیستانسیالیسم را شاهدیم به بیانی دقیق تر آدمی و عدم پذیرش مسئولیت خویشتن هر کس فلاکت خود را معلول عواملی بیرونی می انگارد دولت ، خانواده ، اطرافیان و هر آنچه بوده و هست الا خود ، در نظر او همگان مقصرند مگر خودش ، تا آن هنگام که هر شخص عوامل بیرونی را سبب ناکامی خود میداند از درک بدوی زیستن ناتوان است (هيتلر چيزي را اختراع نکرد بلکه یک سنت قدیمی ما را به این بحران کشانده/ از دیالوگ های فیلم) اختراع صفر همان درک اهمیت بازگشت به بدویت است ، به قبل از مفاهیم ساخته ی ذهن و کلام بشری ، چون این آرمان ناممکن می نماید چاره ای جز باز آفریدن خویشتن نمی یابد ، میخواهد که خود را باز آفریند و تصحیح کند چنان که یک تابلوی نقاشی یا یک شعر را تصحیح میکنند ، میخواهد شعر خود باشد و این تراژدی اوست . آنچه آورده شد تنها بازخوانی بخش کوچکی از مفاهیم رمزگشایی شده ی خداحافظی با زبان بود که مجال بازتاب شان یافته شد ، تنها اندکی از بسیارها .
با مهر - گلستانی / مرداد ۹۴
زبان مرده است.مرگ زبان باز زاده شدن انسان است.زیرا آن دم که انسان به قلمرو زبان گام نهاد ارتباطش را با هستی از دست داد.زبان ساحت یکدست سازی و همگون سازی است.و انسان همچون کالاها به واسطه ی زبان به قلمرو ی اقتصادی تولید وارد می گردد.زبان خلق شد تا انسان تنش بیواسطه ی خویش با جهان را قربانی حوزه ی تن آسای واژه ها کند.هایدگر در آغاز کتاب هستی و زمان به همین موضوع اشاره می کند آنگاه که می نویسد زبان نامتعارف و عجیب این کتاب عنصری ذاتی است برای دست یابی به ویژگی های هستی.قواعد زبانی از هم دریده می شوند تا امکان لمس هستی دگرباره میسر گردد.زیرا زبان همچون دیواری است که نظاره کردن بی واسطه را زایل کرده است.انسان بپس از نام نهادن بر چیزها به قلمرو نمادین نزول میکند زیرا دیگر نا با چیزها بلکه با نام آنها سروکار دارد.بکت از همین روی به ویرانی زبان کمر بسته بود.و گدار نیز در این فیلم در مسیر ایجاد نفهمیدن تلاش کرده است.آن هنگام که چیزی را نمی فهمیم باید بیش از هرلحظه ی دیگر به آن چیز اهمیت دهیم.زیرا نفهمیدن نمی تواند ما را فریب دهد.بلکه این فهم است که در کثیری از مواقع علت اصلی فریب و گمراهی است.گدار این فیلم را خلق کرده است تا اعتباری دیگر به ناآگاهی ببخشد.همانگونه که هنر انتزاعی ما را از سلطه ی ویرانگر و آزار دهنده ی معنا رها می گرداند.ساختارشکنی دقیقا معادل همان عبارتی است که در فیلم با آن روبرو می شویم:نقطه ی آغاز. هر ویرانی سرآغاز یک هستی نوین است.رادیکال بودن یعنی ارتباط متعهدانه با هر آن چه که وجود دارد .هر مؤلف حقیقی یک موجود آغازگر و رادیکال هست.و گدار آغاز را تا پایان حفظ میکند. زنده باد این آغازگر همیشگی
اگر بخوام ده فیلم برتر سال رو انتخاب کنم. احتمالا به این شکل لیستم رو میبندم
۱-خواب زمستانی
۲-بوی هود
۳-تاکسی(جعفر پناهی)
۴-خباثت ذاتی
۵-لویاتان
۶-نوح
۷-زیرپوست
۸-بردمن
۹-هتل بزرگ بوداپست
۱۰-ایدا
برای علاقمندان به زبان شناسی و فلسفه زبان
فلسفه زبان در اروپای قاره ای سده بیستم، بابک احمدی: http://www.ihcs.ac.ir/Pages/Features/MovieDetail.aspx?id=۱۰۳۷۰
اگه از این فیلم خوشتون اومد، حتماً این سخنرانی رو هم گوش کنید
کلاً هرچی که از بابک احمدی باشه، واجب المطالعه ست!
بهترین فیلم ۲۰۱۴ به انتخاب مجله اند ساوند...
(کامنت من چرا پاک شد؟!)
۹/۵ از ۱۰ گدار با اینکه بیش از ۵۰ ساله داره فیلم میسازه٬ هنوز هم در خلق شاهکار تواناست...
پیرمرد آوانگارد سینما همچنان فیلم میسازد،همچنان دغدغه دارد و این خبر خوبی برای عاشقان هنر هفتم میباشد.
گدار همان گدار جوان منتقد کایه دو سینماست،همان جوانی که همراه هم قطارانش مرزهای خیالی سینمای کلاسیک رو در هم شکست.بی هیچ تغییر و محافظه کاری که میتوانست دست آورد کهولت سن باشد.
نه تنها قدمی از فلسفه فیلم سازی اش عقب نیامده،بلکه عصیانگرتر و عصبانی تر از گذشته به ابتدایی ترین و بنیادی ترین مفاهیم و ویژگی های مدیومی به اسم سینما حمله میکند.بر خط روایی، بر صلابت صدا و موسیقی در فیلم، بر هم آوایی تصاویر از قرار گرفتن شان در کنار یکدیگر، بر وضوح و زیبایی تصویر برای تولید جذابیت.
گدار از جفت زوجی در فیلم اش استفاده کرده که بسیار شبیه به هم هستند، تمهیدی برای تولید آشفتگی در ذهن مخاطب، تا بیننده نتواند خط روایی مشخصی در ذهنش ترسیم کند،و زمانی که روایت محو و محوتر گردد داستانی نخواهد بود.
اما چرا داستانی نباشد؟جواب ساده است و در اسم فیلم مستتر :خداحافظی با زبان.
اولین مشخصه بارز داستان و قصه زبان است و روایت آن جز با مفهوم زبان میسر نمیگردد،و حال آنکه گدار معتقد است زبان تاثیر خود را در برقراری ارتباط انسانی از دست داده است. گدار با ارائه تصاویری از هیتلر و جنگ جهانی که نماد از خصم بشر بر علیه خودش است،سعی در تایید این مدعایش دارد.آیا اگر زبان ابزار کاملی برای ارتباط بشر بود این همه جنگ بین انسان ها در میگرفت؟
اما راه حل چیست؟۱_اندیشه
وقتی زوج های فیلم نمیتوانند با کلام ارتباطی عمیق با یکدیگر برقرار کنند،راه حل را در استفاده از فلسفه و اندیشه گذشتگان و خود میبینند.
۲_نگاه و تصویر
همانگونه که ژاک لاکان نگاه را از مهمترین و پیچیده ترین در تاثیرگذاری و یا تاثیرپذیری میداند،گدار نیز نگاه و تصویر را وسیله ی ارتباطی مناسبی میداند.چونان که در فیلم حیوانات را که از زبان کلام برخوردار نیستند و تنها نگاه را در چنته دارند برای ارتباط،موجودات متمدن تری مییابیم و سگ تنها مجودی معرفی میشود که تورا بیش از خویش دوست دارد.
اما ضعف فیلم کجاست؟
ضعفش در آن است که اصلا فیلم سینمایی نیست!
اگر شما اتومبیلی بسازید که دوچرخ داشته باشد و به جای سوخت از نیروی مکانیکی انسانی برای حرکت بهره جوید دیگر اتومبیل نساخته اید. وسیله ی نقلیه ساخته اید اما نامش دوچرخه است نه اتومبیل.
گدار هم قصد ساخت اثری برای بیان اندیشه اش را داشته(وسیله نقلیه) اما وقتی اثر شما فاقد داستان،روایت، شخصیت پردازی،موسیقی روایی در جهت مفاهیم و جذابیت است دیگر اثری سینمایی نساخته آید(وسیله نقلیه ساخته اید اما اتومبیل نه)
من نامش را بیان فلسفه فکری با زبان تصویر میگذارم.
البته نمیتوان منکر هدایایی شد که همین اثر نیز به آینده سینما تقدیم میکند،زیرا رسالت گدار همواره همین بوده.