
«میکائیل بلومویست» ( دنیل کریگ ) روزنامه نگاری است که به واسطه فعالیت هایش بر ضد یک سیاستمدار، در حال حاضر تحت فشارهای زیادی قرار دارد و به نظر می رسد که او هیچ شانسی در مقابل این سیاستمدار نداشته باشد. در این وضعیت فردی به نام «ونگر» ( سون برتیل تاوب ) از میکائیل می خواهد تا به پرونده گم شدن یکی از بستگانش که مربوط به ۴۰ سال پیش است رسیدگی کند. میکائیل بعد از قبول این پیشنهاد، از کمک یک دختر عجیب به نام «لیزبث» ( رونی مارا ) که متخصص امور کامپیوتری است بهره می برد اما هرچقدر که آنها در این ماجرا به جلو می روند، متوجه واقعیت های تلخی می شوند که...

«برایان او کانر» (پاول واکر) و «دامنیک تورتو» (وین دیزل) دوباره در مقابل قانون قرار می گیرند. برایان و «میا تورتو» که دامنیک را از حبس فراری دادهاند، اکنون به هر راهی می زنند تا از پلیس بگریزند. اکنون آنها به «ریو د جانریو» بازگشتهاند تا آخرین مسابقه را برای آزادیشان انجام دهند. بعد از آماده کردن تیمی از رانندگان برتر، آنها در میابند تاجر فاسدی که درپی کشتن آنهاست، به دنبالشان است. از طرفی دیگر مامور فدرال سرسختی بنام «لوک هابز» (دووین جانسون) نیز در تعقیب آنهاست...

داستان شامل سه رئیس بد ذات وحشتناک، و همچنین سه کارمند است که با یکدیگر هم قسم شده اند تا برای خلاص شدن از شر رئیس هایشان، آنها را به قتل برسانند! آنچه که فیلم را جالب تر می کند این است که می بینیم واقعا این سه رئیس چه آدم هایی وحشتناک و بدجنسی هستند، و کارمندانشان هم در نقشه به قتل رساندن رئیس هایشان چقدر بی عرضه هستند…

خانواده ای آمریکایی برای یک سفر تفریحی تجاری به پاریس سفر می کنند. در آنجا آنها که از لحاظ مادی در وضع خوبی هستند، با زندگی ها و دنیای جدیدی آشنا می شوند که به آنها دیدی می دهد که چگونه میتوانستند با تغییراتی در زندگی و در گذشته ی خود، از دنیا و آسایش و خوشبختی بهتری برخوردار باشند.

پاندای کونگ فو کار که در قسمت قبل بعد از سپری کردن تمرین های سخت و طاقت فرسا بالاخره توانست خودش را به عنوان جنگجوی اژدها اثبات کند، در این قسمت تصمیم گرفته تا به دنبال ریشه خود بگردد تا متوجه گذشته خود شود. در گیر و دار جستجوهای «پو» برای یافتن والدین واقعی اش، یک طاووس خونسرد و البته بی رحم به نام ارباب «شین» هوس کرده تا کل جهان را به تصرف خود درآورد و بساط کونگ فو را به صورت کامل از زمین ریشه کن کند...

فیلم در پاریس دهه ۱۹۳۰ روی میدهد و درباره هوگو کاباره یک پسر بچه یتیم است که در ایستگاه قطار مونپارناس در پاریس زندگی میکند. برخورد تصادفی هوگو با ژرژ ملییس از پیشگامان سینمای صامت به دوستی با دخترخوانده او، ایزابل و ماجراهایی اسرارآمیز مربوط به پدرش و یک آدمماشینی میانجامد…