
یک گرگ از طریق جنگل می خواهد راهش را به روستای دورافتادهی آلمان باز کند. جیکوب افسر پلیس جوانی است که به دنبال اوست، اما او چیزی فراتر از یک گرگ در تاریکی می بیند: مردی قد بلند که چشمان وحشی دارد، لباس سفیدی به تن کرده و یک کاتانا (شمشیر سامورایی) به دست دارد. جیکوب متوجه می شود او یک روانی است که نقشه های شوم برای روستا در نظر دارد و این وظیفه اش می باشد که او را متوقف سازد...

رز یک دمپایر است ( دمپایر ها از ازدواج خون آشام و انسان به وجود آمده اند و وظیفشان مراقبت از خون آشامی است که مسئولیت او را بر عهده دارند.) او نگهبان لیزا که پرنسس آینده ی خون آشامان است می شود ولی بنا به اجبار مدتی است که از آکادمی که محل زندگی خون آشامان و دمپایر ها است فرار کرده اند...