
شش جوان برای اسکی کردن به طرف منطقه ای که کو یوتنهایم در آن قرار دارد، به راه می افتند. منطقه ای که هیچ نشانه ای از زندگی انسان ها در آن به چشم نمی خورد و تماس گرفتن با موبایل نیز از آنجا غیر ممکن است. تنها بنایی که در این منطقه وجود دارد، هتلی کوهستانی می باشد که در دهه ١٩٧٠ بعد از ناپدید شدن پسر مدیر هتل تعطیل شده است و …

پس از اتفاقات رخ داده در فیلم اول آبری خواهر کارن به توکیو می آید که او را از بیمارستان بیرون آورده و همراه خود به خانه ببرد اما در بیمارستان کارن توسط روح کایاکو اذیت میشود و سعی میکند برای نجات خواهرش خودکشی کند که کایاکو به دنبال آبری نرود پس از مرگ کارن آبری همراه با خبرنگاری به نام ایسون برای فهمیدن راز مرگ خواهرش تحقیق میکند...

دو برادر که قرار است به بزودی به ویتنام اعزام شوند، برای آخرین بار همراه دوستانشان به یک سفر جاده ای آمده اند، اما در راه تصادف کرده و مجبور می شوند کلانتر محل را به صحنه تصادف بیاورند. از این رو حوادثی وحشتناک به وقوع می پیوندد و آنها به یک خانه در نقطهای دور افتاده برده می شوند و ...

پسران نوجوان امریکایی در دبیرستانی عاشق دختری به نام مندی لین (آمبر هیرد) هستند ولی او هیچ توجی به آنها نمی کند و در موقعیت های مختلف آنها را از خود دور می کند. سرانجام بعد از پایان فصل گرم تابستان، یکی از دوست هایش، او را به منزلی دعوت می کند تا به اتفاق چند نفر از هم مدرسه ای های دختر و پسر آخر هفته را جشن بگیرند و با هم باشند. بعد از رفتن به خانه ی مذکور و برگزاری جشن، اتفاقات عجیبی میافتد و چند نفر از آنها به فجیع ترین وضع کشته می شوند…

پانصد سال پیش، هوی بو در یک بازی با ورق تقلب کرد، بنابراین با نور رعد به یک روح تبدیل شد. در تمام این مدت، او در قلعه تنها زندگی کرده است، بدون اینکه کسی بترساند. تا زمانی که پادشاه جولیوس برای عروسی خود به آنجا می رود ، هوی بو می داند که باید از تمام ترفندهای خود برای حفظ مجوز ارواح که مدت ها تلف شده است استفاده کند..