
دن ساندرز با خانواده اش به بیرون از شهر، کنار جنگل می روند تا طبق دستور رئیس محله مسکونی آنجا را توسعه دهد. از طرف دیگر دن تحت فشار خانواده اش است تا به شهر خود بازگردند. اما انگار فشارهای دن تمامی ندارد. سرانجام حیوانات جنگل به رهبری یک راکون قیام می کنند تا از جنگل خود دفاع کنند...

سپتامبر سال ۱۹۴۵. سباستین بیصبرانه منتظر بازگشت دوست خود آنجلینا است. آنها به مدت دو سال از هم دور بوده اند. اما خبر میرسد که هواپیمایی که آنجلینا سوار آن بوده در کوهستان سقوط کرده است. ولی سباستین ایمان دارد که او هنوز زنده است. بنابراین بهمراه سگ خود بل، عازم خطرناک ترین ماجراجویی زندگی اش میشود...