
«لوسي امرسن» (ويست)، زني تازه مطلقه، همراه دو پسر نوجوانش، «مايکل» (پاتريک) و «سام» (هيم)، نزد پدر خود در شهر کوچک سانتا کلاراي کاليفرنيا مي رود. گروهي از جوانان شرور به رهبري «ديويد» (ساترلند)، مايکل را به مخفيگاه خود مي برند و در آنجا به او خون مي نوشانند. چندي بعد «مايکل» حس مي کند که آرام آرام بدل به يک خون آشام مي شود...

يک گروه از دزدان حرفه اي به رهبري مارکوس و سولينا ، وارد يک سرداب در قلب لندن مي شوند به اين اميد که گنج پيدا کنند . در عوض آنها موفق مي شوند که به يک موجود قديمی "کنت دراکولاي افسانه اي" ، که باعث وحشت انگلستان در قرن گذشته شده بود تا زمانيکه توسط دکتر آبراهام ون هلسينگ متوقف شد – جان تازه ببخشند .