
« كالوهرو » ( چارلى چاپلين ) كه زمانى ستاره ى بزرگ موزيكهال هاى بريتانيا در آغاز قرن بوده ، رقصنده ى جوانى به نام « ترى » ( بلوم ) را كه دست به خودكشى زده ، پيدا مى كند و به خانه مى برد . « ترى » به خاطر افسردگى از مشكلات زندگى ، دچار نوعى فلج شده اما با مراقبتهاى « كالوهرو» ، سلامتى اش را باز مى يابد ...

«كنجى واتانابه» ( شيمورا )، كارمند قديمى بخش بايگانى شهردارى، در مىيابد كه به سرطان معده مبتلا شده و بيش از شش ماه ديگر زنده نمیماند. او ابتدا میخواهد تا از آخرين روزهاى زندگی اش لذت ببرد، اما اين بی فايده است و « واتانابه » میميرد. در مراسم يادبودش، روشن میشود كه پيش از مرگ يك زمين بازى براى بچه هاى محله ساخته است.

"جف مک کلود" سوار کاری ماهر پس از مجروح شدن در یکی از اجراهایش پس از سالها غیبت به زادگاهش باز می گردد.او برای کار به یک مزرعه رفته و با "وس" و همسرش "لوئیس" آشنا می شود."وس" رویای داشتن مزرعه ای برای خود را در سر دارد و "جف" ممکن است بتواند به او کمک کند."وس" او را متقاعد می کند تا سوارکاری را به او آموزش دهد و...