
قرن چهاردهم. « شاه استفان » و همسرش صاحب دخترى مى شوند. پرى شيطان صفتى از اين كه به جشن تولد نو رسيده دعوت نشده به خشم مى آيد و شاهزاده خانم را طلسم مى كند كه در شانزدهسالگى بر اثر لمس سوزن نخريسى جوان مرگ شود. اما يك پرى خوش قلب مقدر مى كند كه شاهزاده خانم در صورت تماس با سوزن به خواب عميقى فرو برود و تنها با بوسه ى محبوب به زندگى بازگردد...

سگ اسپانيول ، « بانر » با دوستانش ، « جارك » ( سگ شكارى اسكاتلندى ) و « تراستى » ( سگ تازى فاقد بويايى ) در محله ى اعيانى شهر زندگى خوشى دارد . تا اين كه صاحبان « بانر » به سفرى مى روند و او از خانه رانده مى شود . حالا در مناطق غريبه ى شهر ، « ولگرد » ، سگ بى اصل و نسب به كمكش مى آيد...

در حالي که «رامسس» خود را براي تصاحب تاج و تخت آماده مي کند، برادرش «موسي» بي قيد و بي تفاوت، روزگار مي گذارند تا آن که به رمز و راز واقعي گذشته اش پي مي برد؛ اين که از قوم بني اسراييل است و در شيرخوارگي او را در سبدي جاي داده اند. و به رودخانه سپرده اند تا از قتل عام جان سالم به در ببرد.


پس از اینکه گروه قهرمانان پادشاه شیطان را شکست دادند، صلح را به سرزمین بازگرداندند و به زندگی تنهایی بازگشتند. نسلها میگذرند و الف فریرن با مرگ انسانیت روبرو میشود. او شاگرد جدیدی میپذیرد و قول میدهد که آرزوهای در حال مرگ دوستان قدیمی را برآورده کند. آیا یک ذهن الف می تواند با طبیعت مرگ و زندگی صلح کند؟ فریرن تلاش خود را برای کشف این موضوع آغاز می کند.

سفر ناگهانی خانواده به مکزیک، برنامههای تولد رونی آن را به هم میریزد. او که مصمم است استقلال خود را ثابت کند، تصمیم میگیرد کارهایش را خودش انجام دهد. اما این کار او را به چالشی بزرگ میکشاند: رویارویی با یک نیمهخدای نوجوان و باستانی که خشم او میتواند دنیا را به نابودی بکشاند.