
جان که پسر یک مامور آتش نشانی بوده و پدرش ۳۰ سال پیش در یک حریق کشته شده موفق می شود بطور اتفاقی روی فرکانس یک رادیوی کهنه صدای پدر خود را بشنود . در واقع یک پدیده جوی که در یک روز بخصوص هم در سال ۱۹۶۹ و هم سی سال بعد در همان روز خاص رخ داده است ، این امکان را از نظر علمی فراهم آورده که دو انسان در دو زمان متفاوت با هم تماس برقرار کنند .

داستان فیلم دربارهٔ یک مجرم فراری به نام ریچارد بی. ریدیک با بازی ون دیزل است که توسط یک سفینه فضایی در حال انتقال به سیارهای دیگر میباشد. اما پس از اصابت سفینه به یک دنبالهدار آنها مجبور به نشستن بر روی سیارهای همانند صحرا میشوند. بعد از این ماجرا در این سیاره، خدمه سفینه متوجه میشوند ریدیک تنها کسی نیست که آنها باید از او بترسند...